پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۰۳
همه گوسفندها لباس رسمی پوشيده بودند- منظم و هماهنگ با سازهای خوش صدا- وقتی من رسيدم مدتی بود که شروع شده بود- رهبر ارکستر افغانی بود- اون چوب هميشگی هم دستش بود- يه نورِ لطيف مثل نور ماه روی نوازنده ها بود- 140 نوازنده زنگ- 40 نوازنده زنگوله- 200 نفر هم کُر- موکت سبز بود و روی سقف يه جور نور عجيب مثل ستاره ها- موسيقی بی نظير بود- انگار آرامش سکوت رو داشت-
تسليت- هويج در خاک آرميده است- همه غمگينند- قطرات انگور بر ديدگان تاک- جامه عزا بر تن بادمجان- کيوی اخمرو و ترش مزاج- انار خون جگر و سيب زمينی بی تفاوت- ذرت ديوانه کمی خندان و آشفته مو- هويج،هويج نارنجی ما-
ليوان رويايی داشت- وقتی کهنه خيس بزور به حلقومش فرو می رفت- اميدی به زندگی نداشت- آخرين حبابهای هوا از درونش خارج شد- و جسد بی جانش روی سطح چوبی افتاد- حالا آفتاب گرما بخش فقط ردی از کابوس شب پيشين باقی گذارده- و حسی عجيب که ندانی هيچوقت واقعی است؟-
هيچوقت سماور رو روشن نمی کنم- اينجوری هميشه ميتونی قلمبه محبت آميزش رو بغل کنی- با اون گوشاش-
تصویر
دنيای کوچک- خورشيدی در وسط اتاق آويزان از سقف- ابرهايی کيلومترها بالاتر از کتری- پرندگانی خون آشام با وزوزی منظوم- چهار موجود مغموم ايستاده کنار ديوار-4 روز کامل- روباهی کمی دورتر سگی را آزرد- و زنانی آواز خوان پنهان درجعبه پر سوراخ سياهم- و در درونم قبور مرغکان و استخوان مردگان- من نعش کش و مردارخوار و خونريز اين دنيا-
ما 30 ساله ها- 18 ساله ها ما رو نمی فهمند- ما منقرض ميشيم-ما تنهاييم- ما غير عاديها-ما اقليتها- ما جنگ مقدس-ما- ما لاک پشتها-مهاجرها- ما شاه ها، امامها- ما مجنونها، درگيرها- ما هيکل گنده ها، مغز کوچيکها- ما دايناسورها-ما زياديها- مبارزه ای نيست-تا انقراض-
خيلی سرسختی می کرد- من هم عجله داشتم- اصلا همکاری نمی کرد- مجبور شدم شکنجه اش کنم- سرشو کردم تو آب جوش و تکان دادم- بالاخره همه چی رو گفت- آنقدر کارهای کثيفش رو گفت که همه جا سياه شد- آخرش کلی شيرينی لازم بود تا يه کم فضا قابل تحمل بشه- ديگه به اون احتياجی نداشتم- مثل يه کيسه تفاله چايی پرتش کردم تو سطل-