پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۲۳

کارما

پدر بزرگم در گوشه بزرگترین اتاق خانه که احتمالا کوچکتر از آن چیزی بوده که فکر می کردم می نشست  و همزمان با خواندن روزنامه، سیگاری هم می کشید و گویی چرخی بزرگ را می گرداند  چند پشتی داشت که آنجا را برایش دنج و امن کند  خواندن تمام نمی شد تا جدول هم حل شود مانند پدر  عادت همان است  نشسته ام جلوی مونیتور در گوشه ای از اتاق ،  اخبار است و سوختن سیگار تا این جدول حروف تمام شود و این چرخه تمام نشود