انگشتم كه نسيم را ميفشرد، خم بر زانو آوردم- باريكه اي ازسقف برنورافتاد- تكان، آرام بر پرده سريد- نسيم آويزان ماند و لامپ رفت-
.بعيد ميدانم آنچه نوشته ام شعر باشد .کاش از منظر بصری، شاعرانه ديدن باشند .اگر آنچه ميخوانم همان باشد که خوانده ميشود، پس انتزاع دارد .هر نوشته به دريای وب پرتاب ميشود و جزيره کوچک، منزل است .کسی که آنرا ميابد يا به نقشه گنجی دست يافته و يا به اراجيفی از ناکجاآباد