شکاف نور روبرو باريکتر ميشود- سرما به ستون فقراتم نفوذ ميکند- از پشتِ جمجمه ام گويی موجودی ، بودنم را می مکد- می ترسم- تاريخم نيز پاک ميشود- گويی هرگز نبوده ام-
پستها
نمایش پستها از ژانویه, ۲۰۰۶
.بعيد ميدانم آنچه نوشته ام شعر باشد .کاش از منظر بصری، شاعرانه ديدن باشند .اگر آنچه ميخوانم همان باشد که خوانده ميشود، پس انتزاع دارد .هر نوشته به دريای وب پرتاب ميشود و جزيره کوچک، منزل است .کسی که آنرا ميابد يا به نقشه گنجی دست يافته و يا به اراجيفی از ناکجاآباد