در خیابان کسی بوی امنیت می پراکند با پیاز و روغن- کسی دیگر نا امنی با چراغهای خطر قرمز رنگ- نورم سایه درختی بر در سپیدی را تاراند و مردی لبش را گزید- پس از آن پیچ به خانه رسیدم، به خانه خالی از تو-
.بعيد ميدانم آنچه نوشته ام شعر باشد .کاش از منظر بصری، شاعرانه ديدن باشند .اگر آنچه ميخوانم همان باشد که خوانده ميشود، پس انتزاع دارد .هر نوشته به دريای وب پرتاب ميشود و جزيره کوچک، منزل است .کسی که آنرا ميابد يا به نقشه گنجی دست يافته و يا به اراجيفی از ناکجاآباد