پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2011
عاشوراعيان سينه می زدند و من هيزی می شنيدم
شاخه ای از درخت است اين مداد آويخته ام به آن، در شعر طبيعت
بودنم ، تصويری است آويخته بر ميخ ديوار ازآنکه برايم پروازی را تدارک ديد
سادگی يادگرفتن پرواز، به سختی فراموش کردن راه رفتن است