درخت گردويی بود، ساکت- ما لگد می پرانيديم و آنها آسان بر زمين ميريخت و می شکست و می خورديمشان- سالها گذشت و آسان زانوهايمان را فرسوديم و شکسته بر زمين افتاديم- هنوز آنجا درختی است که گردوهای خوبی دارد و زانوهای سالم را به لگد پرانی ميخواند، ساکت-
پستها
نمایش پستها از فوریه, ۲۰۰۴
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
مهماندار دمدمی مزاج بود-
دائم يک قفسه را جابجا می کرد و انگار نمی دانست چه می خواهد-
همه هماهنگ يک کار می کرديم، با روشن شدن چراغی همه فويل
روی ظرف را بر می داشتند-
ضرباهنگ متوسط بود و خلبان آوازی محلی می خواند-
چراغ چنگال روشن شد، دينگ-
خلبان انگار استيک اهدايی صليب سرخ را بين فقرا تقسيم کرده،
غرولندی کرد و گفت:"بسه کمربندهايتان را سفت کنيد"-
که کنايه بود به کمتر خوردن-
چراغی روشن شد که به سيگاريها يادآوری کند نيکوتين خونشان
کم است تا زجر بکشند-
چراغی ديگر روشن می کردی خانمی ميامد-
پس همه مردان چراغها را روشن کردند و ...-
قبل از ورود به هواپيما چندين بار ما را گشتند-
بمبی در کار نبود-
هواپيما پير بود، کمی غر زد و بعد فرو افتاد و همه مرديم-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
چند سگِ آويزان طوری بر گرد سر کودک ميچرخند
که کودک سرش گيج ميرود و ميخوابد-
و الاغی آبی رنگ-
شيرهايی مهربان-
غورباقه ای احجام را ياد ميدهد و ببری
نيمرو درست ميکند-
موشی بر پرده اتاق اسکی می کند-
سگ گرد و سبزی آواز ميخواند-
گاوی مکعب شکل صدای زنگوله ميدهد-
در اين غوغا اتاق چون کشتی نوح است-
از هر حيوانی جفتی-
بجز من-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
کودک گيج بود-
غولهايی ايستاده در کنارش-
با صداهايی نا مفهوم و بلند-
و زبانی که هنوز مشترک نبود-
و آهی که می کشد، گويا راحتی خيالش از گذشته پر مشقت است-
من هيتلر را بزرگ می کنم-
نه آنقدر معروف و نه آنقدر خشن-
تنها کسی که گهگاه می داند، اوست و من که برق چشمانش را وقتی کانالی آلمانی زبان چند کلمه ای يادش مياورد ميبينم -آختونگ…-