پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2005
شاه بلوط، مدتها از آن بالا دوردست را ميديد- ثانيه ای بعد سنجابی خرده هايش را بر خاک زيردست پاچيد- جايی که هرگز نديده بود-
در هواپيما- راندن اينچنين ملزومات كهنه فرنگي آنقدر هنرمندي است كه در راه به تجملات نينديشم- خوردن اطعمه در ارتفاع به ياد گرسنگان زير پا حسي عجيب برانگيخت كه ما همانيم كه چوپاني لميده بر كنار سنگي در آسمان لحظه اي ميبيند و صدايي-
بر روي تكه روغنهاي شناور و ماسيده بر آب ، در ظرف توي سينك ، خرس قطبي كوچكي پرسه ميزند-
تصویر
پدر بزرگم كه به پايان رسيد، مرد- پدر بزرگم كه مرد، به پايان رسيد- پدر بزرگم به پايان نرسيد وقتي مرد- پدر بزرگم مرد وقتي به پايان نرسيد- پدر بزرگم به پايان نرسيد، نمرد- پدر بزرگم هم مرد هم به پايان رسيد- نه پدر بزرگم مرد، نه پايان به او رسيد- نه هم، هم نه-
همهمه ترسناك انسانها از دور- ناله غمگين ما شغالها-
انگار به دور مينگرم- اين آدمها تارند-
تصویر
برگ خسته بود و خشك- با انگشتي شاخه را گرفته بود- زمين مي خواندش و باد مي تكاندش- بغضش تركيد و چكيد- چرخان و گيج به كابوسش پاي نهاد- خيس شد اما تشنگيش ماند- درختش چه؟-
تصویر
Anathema Parisienne Moonlight I feel I know you I don't know how I don't know why I see you feel for me You cried with me You would die for me I know I need you I want you to Be free of all the pain You hold inside You cannot hide I know you tried To be who you couldn't be You tried to see inside of me .......................... I don't want to go Away from you Please try to understand Take my hand Be free of all the pain You hold inside You cannot hide I know you tried To feel... To feel...
گوشهاي خائن، شنيديد آنچه در پي اش بوديد؟- تكه گوشتهاي متعفن، گفتيد آنچه حريصش بوديد؟- اي دلها كه از قلب دور شديد و با شكم الفت يافتيد، آيا خباثت بپاداشتيد؟- و آيا زيبايش يافتيد آن بوسه را كه به نسيمي رسيد مرا؟-
از آن مرد چهل ساله بعيد بود- نوك پا مي پريد و تلو تلو ميخورد- جاي پاي كوچكي روي سيمان خشك شده بود سعي كرد دقيقا پايش همانجا قرار گيرد- مرد ده ساله نوك پا ميپريد...-
پيرمرد پشت گوژ كه سر به طاعتش فروانداخته بود، خاك از زمين مي سترد و حلقش به جارو ميخراشيد- تكه زميني پاك مي كرد، بي بها- پس بهايش دانستم- درنگ بايدم كه چون برآن گذر كنم؟- پاي برچه مي نهم؟-
قطره اي آب از آسمان بر خاك تنم افتاد- از انعطاف آن گِل ،آنچه را كه دميده بودند ياد آوردم- به خلقت نميماند- شعفي بود و هيچ، حاضر-
باد در گوشه اي از من ميوزد و برگهاي رنگارنگ پاييزي حسم را ميپراكند- فرو كه مينشينند، رفتگر آهسته به كوچه ديگري ميرود-
برجلد سيگار سفيد و آبيم، نقش پرنده اي است- بر آن نوشته ‹سبك›- تمامش را كشيدم ونپريدم- سبك نشدم و پنجره هنوز باز است- در افق نوري زد- از پنجره بيرون پريدم- ابتدا بر سنگهاي كف حياط سقوط كردم- سپس به آسمان رفتم- سبك-
مرغ ناليد- صدايش در سكوت پيچيد- ميدانست صدايش را كسي شنيد؟-
... و سكوت همه جا را فرا گرفت- غذاها ماند- دودها موسيقي را رقصيدند- ميز كوچكم وسعتي يافت كه دوستانم محو شدند- چكه ها را شنيدم ،صداي نفسها ،رهگذرها ، ...- ما ...-
انگشتم كه نسيم را ميفشرد‏، خم بر زانو آوردم- باريكه اي ازسقف برنورافتاد- تكان، آرام بر پرده سريد- نسيم آويزان ماند و لامپ رفت-
درختِ آبي وزيد- پرنده دم جنبانيد- نيم خانه ها طلايي ، نيم ديگر بنفش شد- كاج بلند دور را ميديد ، لرزيد-
باد كه آمد ، چند پشه غريبه آورد و پرده را گذشت تا موسيقي را بگذراندش- حال درختان با موسيقيم ميرقصند-
تصویر
آب برآسفالت قدم ميزند، خيس- شرشرناوداني جارويي را سيراب ميكند- مردها دود ميكنند و زنها سفيديشان را در سياهي پنهان- هنوزقدم زدن از كنار كپه اي برف، گونه را سرد ميكند و آجرها گرم- روز خوبي است براي مردن-
سفيديها همه آلودگيها را پوشاند- اما همه زيباييها هم سر خم كرد-
تصویر
جزيره نشينان كوه آتشفشان سيگارم- ديگر راه فراري نداريد- بر انگشتم بپريد-
زمان كه نگذشت قطره ها بر شاخه ماند و براقي ناوداني تا انتهاي كوچه- پايم كه سريد زمين از پشت بر سرم كوبيد و قطره خوني در آينه از گوشش چكيد-