پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۰۳
شتر رفت- جنگل هنوز ساکته و قشنگ- حيوانات تجربه می کنند و گاهی عذاب می کشند و رشد می کنند- گاهی که اميد نيست و همه جا تاريکه و آب سياه از برگها می چکه، يه نور کوچيک از يه کرم شبتاب ،عربده موجود نا چيزی است به همه عظمتِ وهم و تاريکی- دلفين مدتی کنار ساحل ميامد و از شتر داستانهای صحرا می شنيد- صحرا،جايی که برای چند قطره روزها تشنگی بود- سوسمار کراوات نويی خريده و از ديدن سری فيلمهای "پدر خوانده" مالامال از غرور و مردانگی می شه- زرافه فقط ساکته کمی هم گيج- اسب آبی بعد از جراحتِ لبش زياد فرقی نکرده- دلفين مثل هميشه به فکر يه خونه سفيده- سوسمار به فکر امپراطوری- زرافه ساکته- زرافه آرومه- زرافه بلنده- دلفين نگرانه- سوسمار نگرانه- اسب آبی نگرانه- دون کورليونه سوسماره- زرافه ، زرافه است- فقط زرافه است- کاش می شد عربده زد- کاش می شد- *** سوسمار کلی زمين خريد- همه قورباغه های اونتو رو کشت- البته قبلش تا10 شمرد-مهلت- و همه درختهای اقاقيا رو هم- همه بوته های تمشک وحشی- اما هميشه روح زندگی در آنجا
... شايد هم بدليل اينه که در وبلاگ عادت مرسوم، استفاده از يک زبان راوی و روزانه است- يعنی من هم امتحان کنم؟- خب- *** الان بابا داره برای شام برنج درست می کنه- کته هميشه هست حتی اگه غذا ساده مثلاً نون و پنير و هندوانه باشه- تازه ظرفها رو شسته ام- لباسها داره شسته می شه- زمينها همچنان کثيفه- نمی دونم چه جوريه که وقتی همه چی تميزه من هم لباسهای بهتر می پوشم- شايد برای همينه "دون کورليونه" هميشه کت و جليقه و ... می پوشه- ... *** اين زبان ساده تر و صميمی تره،شکی نيست- نظرتون چيه؟ همينجوری ادامه بدم؟- من با کی دارم حرف می زنم؟!-
يه شک جديد- آيا وبلاگها منظورم رو منتقل می کنه؟- امروزداشتم برای "nights on highway" تعريف می کردم چند تا شو، فهميدم اونی که می خوام نفهميده- اشکال چيه؟- شايد چون زياد می چلونم بايد کلی تو لپ خيس بخوره تا مزه بده- کاش می فهميدم آدمای مختلف چی استنباط می کنن- گاهی يک comment هست اما کافی نيست- نمی دونم چيکار کنم- شايد بايد توضيح بدم- داستانها رو،وقايع رو،... شايد بايد کمی خودمو معرفی کنم- شايد بايد بگم اسب آبی و سوسمار و زرافه و شتر و دلفين کی هستند- نمی دونم- دوست ندارم تو کوه عربده بزنم و پژواکی نشنوم-
جنگل آرومه- از دور صدای چلپ آب مياد- شايد دلفين است- همه ساکتند- سوسمارو زرافه و اسب آبی و.... هيس، شما هم ساکت با شيد-
باز شک کردم- باز از آدما پرسيدم واقعی هستن؟- هنوز فکر می کنم تنها هستم- بقيه همه تصويرن- خيلی هم سعی می کنن که واقعی باشن- اما باز منظره می بينم و عکس- شايد به خاطر اينه که زياد حرف نزدم چند وقته- شايد چون زياد فيلم نيگا می کنم نمی فهمم چی واقعی است- گاهی از سرمای زياد می شه لذت برد- از تنهايی- از گشنگی- درد- وقتی می بينم که باز داره تکرار می شه اول خندم می گيره بعد بنظرم مسخره مياد- انگار همه اينها با جزيياتش هميشه بوده- انگار گاهی يادم مياد و از تکرارش احساس حماقت می کنم- واقعاً فکر می کنم نکنه دارم فکر می کنم و همش يه لحظه است- همه عمر- نکنه يه بازی شبيه سازی که خودم خواستم بازی کنم- خودم خواستم يادم بره که طبيعی جلوه کنه- نکنه همه اين شخصيتهای عظيم و مقدس و تاريخی مثل ميکی ماوس هستند- نکنه فقط جاهايی وجود دارن که من در اونجا باشم- مثل بازيهای کامپيوتر که همه چی هست، سر جاش،اما بشرطی که تو هم اونجا باشی- اگر من بچرخم آيا پشتم هنوز چيزی وجود داره؟- اگه گوشه منه که صوت رو مجسم می کنه و چشمم که تصوير رو و پوستم و .....پس بدون اون
خوشحالم به شمع توی غار- راضيم که سيرم- و می خندم چون فراموشکارم- غاری دارم که ساکته- خوش رنگ و تميز- پر از نور و صدا- پر از نقاشيهای قديمی- جای دستهای مردم- و حيوانات شکار شده- و بطريهای ابتذال مستی- و سقفی بلند- که بشه پرواز کرد- آنقدر دور که غاری نباشه-
خب يه کم راجع به شتر- شتری با اشتهای زياد و خجالتی و کم تجربه- پر کار و معمولی- تو صحرا بود و می رفت- نه آروم نه تند- از پشتش خاک بلند می شد وروی مژه هاش می نشست- خنديد و گفت: سلام- اما تو دلش می گفت با دقت اين شتررو نيگا کن- خوشگل نبود اما يه جوری بود- يه کم از درياچه وسط جنگل آب خورد- و با دقت از گِلهای سياه کنار آب به مژه هاش ماليد- آدم خيلی زود به يه شتر عادت می کنه- انگار هست و نيست- وقتی هست نمی بينيش و وقتی نيست می فهمی-
خب در واقع الان ديگه فقط برای خودم می نويسم- آدمای زيادی اين دور و ور نميان- بهر حال غروب و جنگل آروم و ساکته- خرگوش رو پای شير خوابيده- فيل زير يه قارچ کوچيک- پروانه تو گوش فيل- اسب آبی زير برگ سبز وسط آب- دلفين کنار گياه نقره ای- و فقط يه حيوون که داره خواب دلفين رو ميبينه- يه شتر- معمولی و عجيب و ساده- آب تيره است- کمی سرد- و گرمای تازه حبابهای محبت-
چارپايه من يه گاو کم داره که جلوش بشينم شيرشو بدوشم- راستی هر چی فکر کردم يادم نيامد اون لاک پشت که آويزون بود از چوب چرا افتاد(داستانشو که يادتونه؟ پرنده ها و لاک پشت...)،يادمه يه چيزی گفت و افتاد، شما يادتونه چی گفت؟- چند تا قصه بلدين که برای بچه ای بگين؟- شايدم فکر می کنين وقتی کتاب الکترونيک هست و روبات سخن گو و بازيهای مختلف و واقعيت مجازی کسی ديگه قصه گوش نده- شايد ديگه به پدر مادری هم احتياج نيست- شايد ديگه دست گرم يه پدر يا آغوش گرم مادر معنی نداره- ما چه نسلی ميشيم،مثل صفی که آخرش تنها وايساده ايم-
يک سکه ميندازی- در ماشين باز می شه- شروع- خيابانها می آيند و آدمها- جندگان و پليسها- همه بغايت واقعی- لمس شدنی و دست نيافتنی- پاکتی مهر و موم شده- و نقش تايپ شده،تميز- اسم و شغل و نقش- کمی بازی می کنی- لج می کنی و نقش نمی پذيری- عين نقش- عصيان می کنی و غذا نمی خوری- عين نقش- سبقت نمی گيری ، به همه لبخند می زنی- عين نقش- سر می تراشی و مو بلند می کنی- عين نقش- فحش و انکار و نقش- آوارگی و عشق و نقش- نقش نمی خوام، بازی هم- می خوام نقاش باشم- همشو می خوام- اينم نقشه؟-
عسل می ريزه رو سرم- اينقدر غليظ که مزه اش معلوم نيست- شيرين يا ترش- نمی فهمم که فهميده ام يا نه-
يک ليوان شيرم- منتظر و سفيد- پايانم،نابوديم است- بلعيده شده يا فاسد- نگاه شهوت تشنگان- وکينه سياهترها- * * * يک ليوان شيرم- ريخته و به هرز رفته- خاکی و آلوده- راهی طولانی و پايانی مبتذل- * * * يک ليوان شيرم- خوش و گوارا- چرب و شيرين- مرا با لذت بنوش-
همه جا ساکته،من هم...