شتر رفت-
جنگل هنوز ساکته و قشنگ-
حيوانات تجربه می کنند و گاهی عذاب می کشند و رشد می کنند-
گاهی که اميد نيست و همه جا تاريکه و آب سياه از برگها می چکه،
يه نور کوچيک از يه کرم شبتاب ،عربده موجود نا چيزی است به همه
عظمتِ وهم و تاريکی-
دلفين مدتی کنار ساحل ميامد و از شتر داستانهای صحرا می شنيد-
صحرا،جايی که برای چند قطره روزها تشنگی بود-
سوسمار کراوات نويی خريده و از ديدن سری فيلمهای "پدر خوانده"
مالامال از غرور و مردانگی می شه-
زرافه فقط ساکته کمی هم گيج-
اسب آبی بعد از جراحتِ لبش زياد فرقی نکرده-
دلفين مثل هميشه به فکر يه خونه سفيده-
سوسمار به فکر امپراطوری-
زرافه ساکته-
زرافه آرومه-
زرافه بلنده-
دلفين نگرانه-
سوسمار نگرانه-
اسب آبی نگرانه-
دون کورليونه سوسماره-
زرافه ، زرافه است-
فقط زرافه است-
کاش می شد عربده زد-
کاش می شد-
***
سوسمار کلی زمين خريد-
همه قورباغه های اونتو رو کشت-
البته قبلش تا10 شمرد-مهلت-
و همه درختهای اقاقيا رو هم-
همه بوته های تمشک وحشی-
اما هميشه روح زندگی در آنجا ماندگار است-
عشق-
در تک تک شنها و لا بلای همه سنگها-
در نوازش آب روان و نسيم-
همه قاصدکها در گوش هر رهگذری داستانی می گويند از
طراوت و شادابی-
روزی زرافه ای بود، سر مست و شاد-
هميشه که می نشست پاهای درازش را تکان می داد و لبخند می زد-
کم حرف بود-
چشمان بزرگی داشت-
وقتی با سوسمار رفت می خنديد-
سوسمار هم از زير آب آگاه است هم روی آب-
سوسمار وقتی به سرزمين زرافه رفت می خنديد-
خنده ای زيبا و ترسناک-
دلفين از توی آب برای آنها دست تکان داد و آنها بر عرشه کشتی
رفتند-
دلفين مدتی به امواج کشتی نگريست و نمی توانست راحت برگردد-
تا دور دستها چراغها را دنبال کرد-
و چيزی در گلويش فشرده می شد-
تا اسبِ آبی بهش فهموند موقع رفتنه-
حالا زرافه ساکته-
دلفين نگرانه-
زرافه روی لبه تيغ راه ميره-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما