عيد-
دستهای چاق و چروک و لاغر لرزون-
اسکناسهای هميشگی بين صفحات قرآن بار محبت رو بدوش ميکشن-
کاری که معمولا نمی کنند-
و اون سفره-
بزرگترها بنظر بزرگتر ميان-
شلوغی مياد و دورتو ميگيره-
خوب يا بد وقتی تو فکری يهو يکی پيدا ميشه که مجبورت کنه روغن رو
سبزی پلو بريزی يا نعنا رو ماست يا غذا ببری برای بزرگا يا .....-
باز بخارا رو شيشه ميشينه و ميخوای نقاشيش کنی اما کلی چشم هست که
اين صحنه رو به سيرک بدل کنه-
همش ميگذره-
سيب و گرامافون و مادر بزرگ-
سبزی پلو و .........-
ديگهای شسته پايان رو اعلام ميکنن-
و يهو ميبينی دستت ميلرزه و روی يک صفحه قرآن ميلغزه-
جلوت شعف جوانی ايستاده با لبخند-
و تو دست لاغر که بهت بزرگتر اطلاق ميشه-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما