يکصد خروار خاک، نشسته بر قاب عکسی-
خاک کينه و فراموشی-
نگاهم تميزش می کند وخدعه شيطان کثيفش-
می دانم ومهم نيست-
5 قاب ديگرخالی است-
تميز و بی عنوان و بی جدال-
گوشه ای ساکت و نه شيطانی به شيطنت و نه چون منی در عذاب-
قاب عکسم مستور است-
رنجوراست-
مغموم است-
معصوم و گناهکار و کشته و نابود است-
مجهوليست اين تجربه-
ميگشاييش-
پوچ يا زرين-
قماريست-
به عشق نماند-
به تجارت بيشتر-
و چرک است کاغذی که به عرق تبادلش توان-
آخرين قطره است-
جوهر يا اشک-
ساعت خاموشيست و آفتاب تاريکيم خواهد برد همچون که تنهاييم-
عودت به تابوتی نرم و مرگی پذيرفتنی که خواب ناميش-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما