تکه های يخ بهم می خورند و صدايی می دهند-
ليوانِ عرق کرده بی تابی می کند-
تلخِ زشتِ سيال، می سوزاند-
به زيبايی ماند، پس پرده-
چونان خندهِ صميمی و خام دخترکی-
تو همانی، کمی عريان تر و زنده تر-
می نوشی و کتمان نمی کنی و می نويسی که بماند-
پيچيده نيست-
فقط لحظه ای است-
قطره ای، نه حتی صدايی در ميان خروش اطراف-
زندگی، جلادِ کوری پشت مسلسل است-
گوژ پشتی اخمو زير گيسِ سفيدِ عدالتِ قاضی-
پيچ در پيچِ طنابِ قوانين، دور گردن نيازمندان-
زندگی، لزجِ پوسيدهِ پاره کتابی است مغموم و غريبه و وحشی-
مذهب، نسخه ای است يکسان، پيچيده برای همه، عطار و فضانورد و غاز-
زندگی زيباست-
جايی که همه چيز امن است-
لبخند دروغين و شکم سير و بدن گرم-
تخت نرم و تکرار خلسه تکرارها-
اگر مرگ نبود، بينهايتِ پوچ، سخت ترين جزا بود-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما