خيلی سرسختی می کرد-
من هم عجله داشتم-
اصلا همکاری نمی کرد-
مجبور شدم شکنجه اش کنم-
سرشو کردم تو آب جوش و تکان دادم-
بالاخره همه چی رو گفت-
آنقدر کارهای کثيفش رو گفت که همه جا
سياه شد-
آخرش کلی شيرينی لازم بود تا يه کم فضا
قابل تحمل بشه-
ديگه به اون احتياجی نداشتم-
مثل يه کيسه تفاله چايی پرتش کردم تو سطل-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما