کودک چه روان بر تاب غنوده-
قرچ قرچ آهنش چه روان می خواباندش-
بيش از اين بر نتابم-
حضور عدم روانی فلز روحم با سکوتِ
صورتيش را-
تابم-
پستها
نمایش پستها از اکتبر, ۲۰۰۴
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
همسر عزيزم-
به اميدِ يافتنت اينها را می نويسم-
حسم می گويد در خانه ای اما وقتی به اتاقی ميروم
گويی تو در اتاق ديگری هستی، اگر به آشپزخانه
بروم به ديدنت و آنجا نباشی تميزی ظروف می گويد
رفته ای، شايد به حمام-
اگر به حمام بيايم و آنجا نباشی از بخارهای روی کاشی
می فهمم که تازه اينجا را ترک کرده ای و شايد در اتاق
خواب باشی، اگر آهسته به اتاق خواب بيايم و آنجا هم
نيابمت، از عطر فضا خوب می دانم بوده ای و...-
به آشپزخانه ميروم باز-
و اين ساعتها مرا در خانه کوچکمان همچون ديوانگان
راه ميبرد-
در پايان هميشه فکر خواهم کرد برای خريد بيرون
رفته ای و من فراموش کرده ام چون هميشه-
از ترس اينکه مبادا چون به دنبالت بيرون بيايم تو به
درون بيايی اينها را می نويسم که بخوانی و بدانی
بدنبالت هستم-
آيا آنهمه نامه که به يافتنت در اتاق خواب و هال و
آشپزخانه و حمام و ... گذارده ام نديده ای؟-
همسر آشفته حالت
مهرداد
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
آخرين تکه نورِ، حرفهای ماه پشت ابرهای
تاريک شب از بين رفت-
بی اغماض-
همچون کيسه ای معدوم که مردی آنروز به
آرامی با پا به داخل رودخانه عميق پرت کرد-
بی ترحم-
مانند آخرين تفاله های بدن پشمی بازيچه روی
آسفالت که روزی ملوس تر بوده-
مانند بلع خفقان آورِ دودِ شهری پنهان از بنفش-
پس سکوت می کنم وقتی کلمات خائنانه به گوش
خواهند رسيد-
وقتی نقطه ای، مکثی، سرکجی تمام شکوهم را
ناپديد می کند-
که گويی هرگز نبوده است-
قاصر مکتوم همان به که به ميانه آشکار-