.بعيد ميدانم آنچه نوشته ام شعر باشد
.کاش از منظر بصری، شاعرانه ديدن باشند
.اگر آنچه ميخوانم همان باشد که خوانده ميشود، پس انتزاع دارد
.هر نوشته به دريای وب پرتاب ميشود و جزيره کوچک، منزل است
.کسی که آنرا ميابد يا به نقشه گنجی دست يافته و يا به اراجيفی از ناکجاآباد
دریافت پیوند
Facebook
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
-
خط چينها از کنارم می رميد-
زيپ طلايی اتوبان را شکافتم-
فلشها به جلو ميراندم-
آهسته، مدرسه-
آبيها، گردها، قرمزها، ...-
پدر بزرگم در گوشه بزرگترین اتاق خانه که احتمالا کوچکتر از آن چیزی بوده که فکر می کردم می نشست و همزمان با خواندن روزنامه، سیگاری هم می کشید و گویی چرخی بزرگ را می گرداند چند پشتی داشت که آنجا را برایش دنج و امن کند خواندن تمام نمی شد تا جدول هم حل شود مانند پدر عادت همان است نشسته ام جلوی مونیتور در گوشه ای از اتاق ، اخبار است و سوختن سیگار تا این جدول حروف تمام شود و این چرخه تمام نشود