منظومه "عبيد زاکانی" اثر جاودانه نويسندگانش موش و گربه ، داستان مردی را روايت می کند که مبتلا به ماليخوليا است و می پندارد حيوانات پيمان می بندند و عهد می شکنند و در بيابانها نبرد می کنند و در اوقات بيکاری با هم می نشينند و کتاب می نويسند.
کارما
پدر بزرگم در گوشه بزرگترین اتاق خانه که احتمالا کوچکتر از آن چیزی بوده که فکر می کردم می نشست و همزمان با خواندن روزنامه، سیگاری هم می کشید و گویی چرخی بزرگ را می گرداند چند پشتی داشت که آنجا را برایش دنج و امن کند خواندن تمام نمی شد تا جدول هم حل شود مانند پدر عادت همان است نشسته ام جلوی مونیتور در گوشه ای از اتاق ، اخبار است و سوختن سیگار تا این جدول حروف تمام شود و این چرخه تمام نشود