گاهی شک می کنم به مناظر-
مثل گرافيک کامپيوتری-
می خوام برم نزديک دست بزنم ببينم
واقعی است يا نه-
گاهی راننده های ماشين های روبرو
خوب معلوم نيستن يه جور تاريک،
شک می کنم آيا کسی هست؟-
گاهی از نگاه آدمها می ترسم انگار
همه عليه من دارن نقش بازی می کنن-
آيا واقعی هستن؟-
گاهی خيلی ميترسم-
خيلی-
فکر می کنم اگه يهو وسط چهار راه
همه آدمها برگردند منو نگاه کنند با
يه لبخند ترسناک ،سکته می کنم-
تو بازی هم يه نفر رو با تير ميزنی
و کيف پولش رو بر می داری و حتی
عکس زن و بچه اش رو هم ميبينی-
تو بازی هم همه می خوان واقعی
جلوه کنن-
تو بازی هم هيچکی قانع نميشه دروغی
است-
می ترسم-
نکنه وقتی ميگم اين بازيه يهو يه صدای
بلندی بياد بگه"آفرين بازی رو بردی ،
حالا تمام شد"-
نکنه ديوانه ام-
نکنه خيلی مريضم-
نکنه تنهام-
نکنه شما ميخواين باور کنم که اينجوری
نيست-
نکنه ...-
من با کی دارم حرف ميزنم؟!-
پستها
نمایش پستها از ژوئیه, ۲۰۰۳
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نشسته جلوی آينه-
يه چيز سفيد پوشيده-
پاهاش بالاست-
جلوش پر پنبه است-
نور گرم سايه های لطيفی ايجاد کرده-
با آرامش خودشو نگاه می کنه-
ديدن خودش آرومش می کنه-
بی اغراق عاشق خودشه-
با لطافت پنبه ها رو به پوست می ماله-
انگار داره اون آدم تو آيينه رو تر و خشک می کنه-
سياهيها رو پاک می کنه-
آرايشی که ديگه احتياجی بهش نيست-
حالا ميشه ديدش-
واقعی و دردسترس و ضربه پذير
و تنها و صلح طلب و...-
آخرين ثانيه های بيداری است و
انرژی زيادی وجود ندارد پس
ميشه از کنار همه چی رد شد
بدون اينکه تاثيری روشون گذاشت-
نه جاذبه نه دافعه-
لطيف و هماهنگ-
کاش طولانی تر بود-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
ماسک زده بود که نشناسنش-
چهار شونه بود و نگاهی بی حس داشت-
ويوالدی گذاشت و منو به يه صندلی عجيب
و ترسناک بست-
يه ميز پر از وسايل وحشتناک داشت-
چراغ پر نوری تو چشمم انداخت و از
عقايد سياسيم پرسيد اما نمی ذاشت جواب بدم-
با يه اره کوچيک شکنجه ام داد-
بيشتر از نيم ساعت نتونستم تحمل کنم-
هر چی پول داشتم دادم تا ولم کنه-
اون پولها رو گرفت، برام خط و نشون کشيد و
برای شناساييم عکس همه دندونامو گرفت-
وقتی در باز شد هوای بيرون شعف انگيز بود-
يه غريبه اشتباه کرد و من اسمشو فهميدم-
دندون ساز بهش می گفتن-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
يک مهمون دارم ميرم تو آشپزخونه که کمی غذا بپزم-
چاقو و ملاقه و آبکش بهم لبخند معنی داری ميزنن،
منهم بروی خودم نمياورم-
قاشقها و چنگالها ميدوند و شيطانی ميکنند-
کاسه کفی يه لحظه هم تو دستم بند نميشه-
يخچال يه نفس عميق ميکشه و ادامه ميده-
ديگ زود پز تحريک و داغ ميشه و ارضاء ،
صداش همه خونه رو پر ميکنه-
سماور يه غر کوچيک ميزنه-
شب همه ادويه ها دور فلقل قرمز جمع ميشن چون از ظرفش
آتيش کوچيکی مياد بيرون-
پودر "چيلی" از سرخپوستها ميگه و پودر "کاری" از مرتاضها و
مارها-
زردچوبه به زعفران چشم غره ميره ، شايد چون بدن خوش
رنگش رو لخت انداخته بيرون-
از تو يخچال صدای تيک تيک مياد بيرون ، فکر کنم صدای دندونای
جوجه های تو تخم مرغ است-
از دهن مايع ظرفشويی که باز بد مستی کرده حباب مياد بيرون-
چقدر شلوغه-
اين چهار پايه وسط آشپزخونه باز يه گاو کم داره که بشينی جلوش
و شيرشو بدوشی-
راستی آخرش غذا پختم؟-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
آدم صورتشو سياه کرده بود-
سيم خاردارها رو بريد-
از دور درخت رو با دوربين ميديد-
آيا مين هم بود؟-
آژير وقتی سيب کنده شد صدا نکرد-
انگار حوا کارشو درست انجام داده بود-
هيچ صدايی نبود-
کسی به سيب گاز نزد-
کارد اونو نصف کرد-
فقط فرياد کرمی بود-
و خدا بيدار شد-
کرم مرد-
سيب نصف شد-
آدم سياه بود-
حوا گشنه-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
من تميزم-
مايع ظرفشويی ظرفها رو سبز کرده-
شامپو، بدنم رو آبی کرده-
يک ليمو در جا صابونی است-
شورتهايم رو اتو می کنم اونا ميشن مثل يه
مقوای بزرگ و موقع تا کردن ميشکنن-
جورابهای مصدوم و ضعيف رو خلاص کردم،
عزای عمومی-
اين دريای خروشان و کف آلود در سينک هنوز
حس خدايی منو آروم نکرده منتظر لحظه برداشتن
دريچه آبم،بيچاره ها همه غرق شده اند بجز کفگير
چوبی-
تختم پير و خسته است دائم غر ميزنه-
ميوه فروش دوره گرد هر روز منو تهديد ميکنه،
با بلندگو هم توهين ميکنه وهم تطميع-از پول ميگه
از خوردنيهای گران و از اينکه من محاصره شده ام،
وقتی هم دور ميشه برای اينکه لج منو در بياره چرند ميگه-
همسر من بالشمه، گاهی سر بسرم ميذاره و گاهی رو
پاش گريه می کنم، گاهی هم اون گريه ميکنه چون وقتی
بيدار ميشم ميبينم صورتم با اشکهاش خيسه-
کرم شب تاب وقتی مهتاب شد دق کرد-
حالا ديگه منو شناختين-