پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۰۲
تصویر
سلام- 10 روزه مريضم؟ نه 2 ماهی ميشه- خيلی وقته- الان همه چيز جديده- دلم برا آدما تنگ شده- انگار چند ساله دور بودم- خيابونا جديدن- آرامش- يواش رانندگی ميکنم- زندگی آرومه- غذا پختن تفريح عجيبيه- خوردنش غريب- آب خوردن يه کار لوکس- حرفای بقيه رو نمی فهمم- وقتی حرف می زنن از چهره شون لذت می برم- محو عينکشون می شم- تو ابروشون گير می کنم- و لغزيدن ماهيچه ها و بازیِ گونه ها- و حرف تمام ميشه و هيچی نفهميده ام- می خندم و اونا خيره می شن و من باز محو خيرگی- اگه سرم داد بزنی ميرم دنبال پژواک و می رسم به يه چيز کوچيک مثل پشه ای که نمی خواد موی دماغ بشه می گه بيا دنبالم- ميری طنابهای خيسِ رو هم له شده زمين شور رو می بينی و گير می کنی- کتری صدا می کنه،چايی و تفاله هايی که می چرخند و بالا می روند و محو رنگ ميشی و بازی و سرد ميشه- قلپ می خوری ويه چيزی ميره پايين و درد نمی گيره- عين بازی- باز می خوری و اينقدر که چلپ چلپ می کنه عين مشک...- ريش زدن- پوست نرم صورت رو لمس می کنی- صورت تو نيست- تو ريش کی رو تراشيدی؟- دستها- من کجام؟-
يه موقعي خيلي مراقبت بود مامان ، سبزي ها رو خوب ميشست ضد عفوني ميكرد، ميوه ها تميزو براق بخار برنج مينشست رو پنجره ها و عطرش همه جا پخش من هم نقاشي ميكردم با انگشتام رو شيشه و اون هميشه ميگفت نكن جاش ميمونه نقاشيها ميچكيد ، آويزون و از قيافه مي افتاد ميدويدي و مي پريدي ، انگار همه چي امنيته و اتفاقي برات نميافتاد اما الان مواظبي كه نخوري زمين نميپري فقط زندگي رو ميگذروني شكل آدمهاي بزرگ، يه كم غر ، يه كم خستگي ، يه كم مريضي بخار شيشه ها معني ندارند غذام : مترونيدازول ، سيپروفلكساسين ، متوكلوپراميد ، دي سيكلومين ، يدوكينيل ، سفازولين ،..... و وقتي درد نباشه لذت ميبرم وبلاگ هم ميگم سياوش مينويسه خدافظ
تصویر
احساس شما به اين عکس چيست؟ لطفاً نظرتان را در comments بنويسيد ، برای راحتی خوانندگان آنها را به صفحه اصلی منتقل خواهم کرد ------------------------------------------------------------------------ 1-ايرانِ،دقيقاً وضعيت ايران(زرافه) 2-کسی که ميخواد خودشو مطرح کنه. که خيلی چيزها روعميق ميبينه. مسايل ريز ميبينه.ولی اگه دقت کنی ميبينی، که خودش در گير چيزهای احمقانه است.(سرباز) 3-نوچ نميشه بايد بره کتونی فروشی يعنی پاش نميره.ببخشيد نظر تراژيک ندادم.(آی تک) 4-وقتی همه ی کفش ها زشت و تکراری هستند ، بهتره پا برهنه بمونی(بارانه) 5-ياد سيندرلا ميفتم(افشين) 6-اينا کفش عروسه؟؟؟؟(ناهيد) 7-به خدا اگه کسی از اين آقاهه کفش بخره!!!!(المادريس) 8-نظر 4 و اينکه آدم و ياد فقر ميندازه(ليلی) هميشه سرزمين موعود آن سوی بيابان است 9- (kata) 10-اوه عکس ،همين احساس که من دارم نمی دونم کدوم کفش می خوام اينقدر مدلهای مختلف آمده،همه هم گرون...قديما يک مدل يا دو مدل کفش بيشتر نبود الان مارکهای مختلف،طراحيهای مختلف (no.1) 11-حديث غربت و تنهايی كارگر كفاش
تصویر
سنگ سفيد و ارزون و سر و صدای مته- امامزاده و دو تا آدم که عجيب به نظر ميان- چند تا سطل آب تا پاک بشه و حقارت و شرمندگی هم- آسمون ابری بغض داره ولی نمی ترکه- نيت نمی کنی فقط باز می کنی و می خونی- تعجب می کنی- سخته و چيزی بايد فهميد- چند تا عکس و خداحافظی- آخرين صحنه زردِ رنگ و رو رفته قبر- "به سراغ من اگر می آييد ، نرم و آهسته بيا ييد ...."- و سر و صدا و خاک و خرابی و مردی لطيف ، خواب در ميان ناآشنايان-
تصویر
پرنده به عشق به قفس رفت- بی انصاف ، قفس بی عشق نگاهداشت- پرنده زيبا بود- خشک و بی حرکت- عابرين دروغ می ديدند و ظاهر- پرنده ميله می ديد- عابرين پرنده- بی انصاف فال می فروخت و اعتقاد نداشت و پول می انباشت- عابرين گذشتند- بی انصاف پول داشت- فال از عشق گفت- پرنده فقط پريد-
تصویر
يادمه که همه بطريها رو جمع کردم- اون موقع فکر نمی کردم بدردم ميخوره- دارن تموم ميشن ، فکر ميکنم 2 تا مونده- ديروز آب يه بطری آورد واقعاً عجيبه- وآخرين بطری وبالاخره شرق- اينها هم به جای خداحافظی-
تصویر
مزه ها خالص نيست- آنقدر که صرفنظر می کنم- تو غذات جيوه است،تو نفست سرب،تو چشمات زهر- تلخی ميخوام نه چرکی- فشاربلندی ساختمونها رو حس ميکنم و بوی قير،سياهی اسفالت رو- سايه من کوتاهه،نفسم بريده و کوتاه- مرغهای آويزون رو ميبينم، بی پوست و چرخون و زجر کشيده و مرده- برگهای چرمی و تنه های گونی- خورشيد از رو غيرت مياد،با چشمهای بسته- موشها گربه ميخورند،گربه ها آشغال،آدمها گربه- بزور خنده وگريه،امامها ميميرند و ميان- پولها رو ميشه شست،خون رو چی؟- چيزی از بين نميره،ماده و انرژی- ميمونی و ميبينی و زجر- ميدونن و نميرن و سياهی مرگ و ابهام و 80 کيلو که ميکشی اينور اونور-
تصویر
گوله های سياه ذغال رو سقف کاهگلی چيده شده- مادر بزرگ منقل گرد بزرگ رو آماده می کنه- حوض و ماهيها و پا شويه،هندوانه و طالبی و گرمک- کتاب گنده پدر بزرگ- فرش،صندوق خونه،آجيل- سفره،بخار برنج،خنده- کارد،ميوه،شيرينی- بدو بدو و عرق،شادی و بی خبری- خستگی و دهن دره- شام که خوشمزه است و تقريباً تو خواب می خوريش- کرسی و لحاف و گرما- مواظب باش سرت نره زيره کرسی- دماغت يخ ميکنه اما تو خواب هم يادته که بايد سرد باشه- گاهی شرمندگی و صبح تشکها روی بند رخت- خواب تابستون تو زير زمين- پشه بند،ستاره،سوسک- آيا برای بچه هامون هم بايد باشند؟- آيا پای صحبت ما می شينند؟- آيا قصه های نارنج و ترنج مادر بزرگ رو می شنوند؟- زير و رو کردن رختخوابهای دور کرسی ، نشستن رو مجمعه و خواستن اينکه بچرخوننت ، تاب بستن به درخت کاج و زندانی کردن زنبورهای بيچاره تو بطری ! می شنوند؟ فکر نکنم ... [بارانه]
تصویر
گلدانيست مرا در دوردست که باغبانی ديگر بر گزيده- خشکی می بينم و اشکی که می چکد و ريشه سيراب نمی کند-
تصویر
کی باور ميکنه بعد از 500 سال ، آشنايی پيدا کنی- و انگار حافظه فراموش شده ات برگرده و همه رو بشناسی- هميشه از کنارش رد ميشدی اما نميشناختی- حالا می دونی کی هستی و چيکار ميکردی- اما خيلی گذشته ،پسری که قبلاً کنارت می جنگيد و کشته شد حالا دختری است که ازدواج کرده- کارهای نا تمام رو بايد تمام کرد- اما قوانين چی؟- آيا هميشه با قوانين جنگيده ايد؟- آيا بايد صبر کرد؟- 100 سال؟- دفعه بعدی وجود داره؟-
تصویر
پسر بچه ای است که در زمستان،بهار ميفروشد- به قيمت يک لبخند يک نگاه- چه زيباست از ميان شيشه بخار کرده- وقتی ماشين گرم است و زندگی زيباست- و چه سخت است فهماندن فلسفه بهاروقتی زمستان است- چه گلهای زردی،دسته ای چند؟- و گلدانی سبز با گلهای بهار در زمستانی شرمنده-