سنگ سفيد و ارزون و سر و صدای مته-
امامزاده و دو تا آدم که عجيب به نظر ميان-
چند تا سطل آب تا پاک بشه و حقارت و شرمندگی هم-
آسمون ابری بغض داره ولی نمی ترکه-
نيت نمی کنی فقط باز می کنی و می خونی-
تعجب می کنی-
سخته و چيزی بايد فهميد-
چند تا عکس و خداحافظی-
آخرين صحنه زردِ رنگ و رو رفته قبر-
"به سراغ من اگر می آييد ، نرم و آهسته بيا ييد ...."-
و سر و صدا و خاک و خرابی و مردی لطيف ، خواب در ميان ناآشنايان-