من تنها زندگی می کنم-
و شبها دير وقت بر می گردم-
در تاريکی کليد به سختی در را باز کرد-
پيراهن روی مبل پرت شد و پوتين با صدای زياد
روی سطح سنگ-
تازه خودم رو در مبل رها کرده بودم که درِ اتاق
خواب باز شد و خانمی که اشاره به سکوت می کرد
به من نزديک شد-
من جا خوردم و نمی توانستم سوالی بپرسم-
گفت:هيس...تازه خوابيده...-
و من هاج و واج-
آيا اين تهديد بود؟-
اون جلو آمد و صورت منقبض و خشکيده منو بوسيد-
شب بخير گفت و اينکه غذا حاضر است-
من به سختی پرسيدم کيه؟-
لبخند زد و آرام گفت: باز يادت رفت؟-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما