می ترسم اگر شوق ديدارهايمان، رويای خلسه ام باشد-
چون يک معتاد و لحظه بعد هيچ-
می ترسم همه کشش بدنم برای چيدن دورترين ميوه انتهای
شاخه کفايت نکند-
می ترسم روزی بدانم همه محبتهايت فقط برای بازسازی
حسی عکس العملهايم و درتکميل تز روانشناسيت است-
می ترسم بدانم که عشق من ديوانه ای است که دير وقت،
مخفيانه از زير ميز رئيس تيمارستان تلفن ميزند-
...-
و اگر روزی صدايت نباشد، ترسهايم هميشگی است-
پستها
نمایش پستها از ژانویه, ۲۰۰۴
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
دوستی دارم که نور را در لوله های سياه حبس می کند و
به ثمن بخس می فروشد-
دوست ديگرم آتش می افروزد و بدنش در آن مياندازد و
نظاره می کند-هر روز-
ديگری بر پرده، تن می فروشد و خويش عرضه می کند-گران-
امروز کسی شعار مرگ ميداد و تشنگيش با کوکا افزون ميکرد-
شاگرد نانوا هر روز مرا ميکشد-در ذهن-
کلاغ، کلاه چرمی بر سر داشت و شال گردن سفيدِ بلند-
و در بيسيم گفت: bombs away و target من بودم-
بالاتر از خانه من تپه ای است-cg125 ها آنجا زندگی ميکنند-
گاهی بنفش ميايد و آنها ميروند، گاهی من ميروم گاهی همه-
اين همان بنفش از معاينه فنی است و برچسب و اگزوز-
نه همان بنفش 8 از جعبه مدادی-
همان که ناخن مياندازی و باز می کنی و خود را پرت می کنی بر
روی پهن رنگين-
نه همان است که ميايد و وقتی ميرود شهر نيز رفته است-هر بار-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
مطمئنم زنی که پشتش به من بود صورت نداشت-
پسری که منو نديده بود دستشو به ديوار می خراشيد-
سرباز دستی رو که نداشت تو جيبش پنهان کرده بود-
پيرمرد محافظ ساختمان تا منو ديد خيلی مصنوعی
دو تا دستهاشو کشيد به صورتش انگار من نميدونم
داره نقش بازی ميکنه-
اون دو تا چقدر سعی می کنند که به نظر بياد دارن با
هم حرف ميزنن اما معلومه دارن لب ميزنن و ميخواهند
منو گول بزنند-
...-
اين سيگار جونمو نجات داد-
اَه اين فلفل از دستم افتاد يکساعت طول کشيد بخوره زمين
تمام وقت امروزم رو گرفت-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
ترسهای من
وقتی به خانه رسيدم پدر داشت با ماشين بيرون
ميرفت و گفت که شام منزل يکی از دوستانش
خواهد ماند، از در که داخل شدم از صدای
آب تعجب کردم چون من و پدر تنها زندگی ميکنيم-
آهسته به آشپزخانه رفتم ومردی را ديدم که ظرف ميشست-
پدرم بود-
از تعجب و ترس نمی توانستم حرف بزنم-
او فقط نگاهی کرد و لبخند زد-