دوستی دارم که نور را در لوله های سياه حبس می کند و
به ثمن بخس می فروشد-
دوست ديگرم آتش می افروزد و بدنش در آن مياندازد و
نظاره می کند-هر روز-
ديگری بر پرده، تن می فروشد و خويش عرضه می کند-گران-
امروز کسی شعار مرگ ميداد و تشنگيش با کوکا افزون ميکرد-
شاگرد نانوا هر روز مرا ميکشد-در ذهن-
کلاغ، کلاه چرمی بر سر داشت و شال گردن سفيدِ بلند-
و در بيسيم گفت: bombs away و target من بودم-
بالاتر از خانه من تپه ای است-cg125 ها آنجا زندگی ميکنند-
گاهی بنفش ميايد و آنها ميروند، گاهی من ميروم گاهی همه-
اين همان بنفش از معاينه فنی است و برچسب و اگزوز-
نه همان بنفش 8 از جعبه مدادی-
همان که ناخن مياندازی و باز می کنی و خود را پرت می کنی بر
روی پهن رنگين-
نه همان است که ميايد و وقتی ميرود شهر نيز رفته است-هر بار-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما