آب در سماور صدا می کرد-
خودش را به ديوار می کوبيد-
سماورِ مهربانم گرمش می کرد و او که
فقط به عاداتش فکر می کرد، می غريد-
کمی بعد آرام گرفت و سبک شد-
دورتر رفت-
از ورای قوری حتی-
و پخش شد-
بر شيشه ها و...-
حالا باز آب بود، قطره ای بر شيشه اما آرامتر-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما