وقتی جسدم افتاد خواهی ديد اتفاق فرخنده ای است-
آب می پوساندم و خورشيد خشکم می کند-
باد مرا به پای علفی ميبرد-
تمام شرافتم سبز ميشود و گوسفندی مرا با هزاران ديگر
بی ملاحظه آسياب می کند-
آيا در روحيه اش مفيدم؟-
باد مرا به درياچه ای ميبرد-
ماهی مرا نفس ميکشد-
و با شنها از آبششهايش خارج ميکند-
چه نغمه ای در گوشش خواهم بود؟- دلنشين؟-
باد مرا به شهری ميبرد، ای کاش خباثتهايم بر اولين
لزجِ افتاده بر آسفالت بچسبد-
شايد به آسمان بروم که ابرها هستند، برای سواری-
جايی پايين ميروم، با قطرات يا سردتر و آرامتر-
مرا بنوشند در ميانشان چه هستم؟-
زائدی غريبه يا منزهی مغّزی؟-
باد مرا به بی فشاری براقِ قرمزی لب عشق ميچسباند-
در آغشتگی مماسش واصل خواهم شد-
خائن نخواهم بود؟-
باد مرا به پنجره ای مينشاند-
چشمانم برصداقت شيشه پهن ميشود و شاهد خواهم بود،
بر مصائب، بر شادکاميها-
رازدار خواهم بود؟-
شايد به همه جا برويم-
بزرگ شويم، با ديگران مخلوط شويم-
شايد ديگر غروری نداشته باشيم-
ناظر شويم و لذت بريم-
بالاخره-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما