يک بطريم، سفيد از يک گاو-
بطريم، خمار از کهنگی شرابِ مغروق در
دريای فراموشی، پنهان در جعبه ای مدفونِ
انبارِ کشتی، شکسته بر کف شنهای تاريک
اقيانوس-
بطريم، شکسته با لبه ميزی و حريص بريدن
گلويی مست تر در دعوايی کافه ای-
بطريم، محيط بر کشتی کوچک و محاط بر ميز
کاپيتان کشتی غول آسا-
بطريم، لحظه ای مانده به مرگ روی تسمه ای
سياه و ثانيه ای تا بازيافت خرده شيشه ها-
بطريم، سرگردان از لگد کودکان و خراشيده از
سفتی سنگهای محصور در قير خيابان-
بطريم، پيچيده در مخملی گرانبها و جعبه ای از
چوب معطر، منتظر در بهترين قفسه فروشگاهِ
پيرمردی سرخ بينی-
بطريم، طلايی در جهنم سوزان و در کنار هزاران
چون من بی نام و نشان و به تولد-
بطريم، شيرين از محبت سکنجبينِ انگشتان مادربزرگت-
بطريم، مانده بر دريا و چشم به راهی گمراه-
بطريم، ترسيده و لرزان، ايستاده بر گوشه ميزی
بی تعادل در انتظار سقوط از واهمه دعوای آن دو زن
و شوهر-
بطريم، بی برچسب، کز کرده در گوشه سرد يخچالی
سوت و کور و تاريخ گذشته و وامانده-
بطريم، روزی شيرين کام بودم اينک اين چنين شکسته
و سگی در ميانم شهد ميليسد-
بطريم، از طناب آويزان و همه راضی به ضربه مغزيم
با فولاد جديد کشتی-
بطريم، کودکی خندان محتوايم نوشيد، به درونش سيال شدم-
و چه باک از اين ظرف که به سطلی خواهد رفت-
بطريم، خمار از کهنگی شرابِ مغروق در
دريای فراموشی، پنهان در جعبه ای مدفونِ
انبارِ کشتی، شکسته بر کف شنهای تاريک
اقيانوس-
بطريم، شکسته با لبه ميزی و حريص بريدن
گلويی مست تر در دعوايی کافه ای-
بطريم، محيط بر کشتی کوچک و محاط بر ميز
کاپيتان کشتی غول آسا-
بطريم، لحظه ای مانده به مرگ روی تسمه ای
سياه و ثانيه ای تا بازيافت خرده شيشه ها-
بطريم، سرگردان از لگد کودکان و خراشيده از
سفتی سنگهای محصور در قير خيابان-
بطريم، پيچيده در مخملی گرانبها و جعبه ای از
چوب معطر، منتظر در بهترين قفسه فروشگاهِ
پيرمردی سرخ بينی-
بطريم، طلايی در جهنم سوزان و در کنار هزاران
چون من بی نام و نشان و به تولد-
بطريم، شيرين از محبت سکنجبينِ انگشتان مادربزرگت-
بطريم، مانده بر دريا و چشم به راهی گمراه-
بطريم، ترسيده و لرزان، ايستاده بر گوشه ميزی
بی تعادل در انتظار سقوط از واهمه دعوای آن دو زن
و شوهر-
بطريم، بی برچسب، کز کرده در گوشه سرد يخچالی
سوت و کور و تاريخ گذشته و وامانده-
بطريم، روزی شيرين کام بودم اينک اين چنين شکسته
و سگی در ميانم شهد ميليسد-
بطريم، از طناب آويزان و همه راضی به ضربه مغزيم
با فولاد جديد کشتی-
بطريم، کودکی خندان محتوايم نوشيد، به درونش سيال شدم-
و چه باک از اين ظرف که به سطلی خواهد رفت-