پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۰۳
برگ که به دنيا آمد او را گفتند: وه که چه سبزی و چه زيبايی- به نويد زندگانی مانی- رخساره اش که زرد گشت و رنجور، گفتندش: چه الوانی و تلالوئت به آتش عشق ماند و آن هزاران فتنه اش- خشکيده و مرده و زير دست که شد گفتند: به که چه زيبا فرشی هستی و چه دلنشين صدايی- و عشاق بر تو قدمها زدند- در آتش که می سوخت می گفتند: چه باب طبع است اين حرارت و چه مطبوع است بوی خوشش، گويی طبيعت در تجلی است بر ديدگانمان- ای برگ آنان بسيار نگريستند و گفتند و هيچگاه نديدندت- خشک يا سبز، خرد يا زرد، تويی در قلبمان- ساده و ساکت و هميشگی-
بالاخره شناختمش- مريخی کثيف- سعی می کرد شبيه ما آدما حرف بزنه- يه چيزی ساخته بود شکل ماشين- با اون ترمز مسخره- فکر کنم ميخواست توهين کنه به تکنولوژی ما- هر چند قدم که ميرفت می ايستاد، نگاه عجيبی به خانه ها می کرد و نمک می خورد- هی می گفت "به به چه نمکی"- تقليد صداش افتضاح بود-
دختران زيبای سرزمينم- درهم شکسته ها و سربلندها- مغرورها و منتظرها- پايمال شده ها و ...- به شما افتخار می کنم- اين آخرين قطره است برای اعتراف- سالهاست نام مرد برازنده من نيست-
پليسِ فکر(MP)، منو جريمه کرد- چون داشتم به يک پيانو صورتی فکر می کردم که آهنگ ممنوعی پخش می کرد- يه جای با حال پيدا کردم- تو يه کوچه بن بست تو محله چينيها- مثل همه ايستگاههای اکسيژن است با اين تفاوت که برای بعضی مشتريهای خاص همراه اکسيژن گاز نشاط آور ((G8 هم مخلوط می کنه- ديروز يواشکی رفتم سراغ ( VR) پدر- فکر ميکنين ديروز با چی سرگرم بوده؟!- اگه مادر بفهمه حتماً اون (DILDO) رو که تبليغش کلی سروصدا کرده ميخره- پدر و مادر هنوز سر اينکه چه منظره ای رو (VIRTUAL LANDSCAPE) پنجره باشه توافق ندارن- مادر ميخواد مزرعه جدش باشه و پدر ترجيح ميده اعماق يه اقيانوس قديمی باشه- وقتی اونا نيستن من فوری اونو به ساحل نرماندی در جنگ جهانی کهن تبديل می کنم-
پيرمرد ترسيده بود- اولين بار بود که سوار هواپيما ميشد- هميشه گفته بود که خطر دارد- به سختی کمربند را بست- مهماندار باعجله حرف ميزد- چيزهايی راجع به خطرات استفاده از وسايل الکتريکی گفت- و اينکه احتمال اختلال در دستگاهها هست- خيلی پيچيده بود- هواپيما تکان عجيبی خورد- چراغهای زيادی روشن و خاموش ميشدن- موتورها صدای زيادی داشتند- پيرمرد سرش را برصندلی گذاشت و خوابيد- کلاً پرواز خوبی بود- همه راضی بودند- فقط پير مرد ديگر بيدار نشد- پيرمردی حرف گوش کن و سر به زير- با قلبی که با باتری کار می کرد-
زمان ايستاده- آويزان از سقف گلوله آتشين با صدای زيادی ميسوزد و نور ميدهد- اين نور وحشتناک سوزان- خورشيدی چسبيده به صورتم- بيرونِ شيشه درختی زاهد شده- جامه زيبا فرو نهاده و استخوان به سرما وانهاده- سه پرنده مغموم، بر شاخه ای کز کرده اند و باور ندارند به مرگ- زير پايشان قلقلک نبض زندگی است، از اعماق تا پوست- آخرين دلداری فقط خش خش خفه ای است-
اين غول يک چشم کوتوله و شاخدار- گلدان عين شهاب فرو رفته در زمين- درختان دارن لاغر ميشن- کی به فکرشونه- من ديدم اعتصاب درختان رو وقتی تظاهرات ميکردن و با ماشين آب پاش سرکوب ميشدن-با سم- نکنه امسال هوا خيلی سرد بشه- نکنه خدايی نيست همش چرخه است- نکنه مرغی که خوردم مرد- موش زياد شده حتی توی خانه ها زير دست من وتو- و طبيعت وحشی يک جعبه انگور- همه پشه های توش و عنکبوتهاش- همه سياره هاش در کهکشانش- و همه آويزانی شيرين ترکاندنيش-
در خشکشويی منتظر بودم- تلويزيون های توی خشکشويی فيلمهای عجيبی نشون ميداد، حال آدم بهم ميخورد- فکر کنم حالم خيلی بد شد چون در خيابان دو تا رفتگر را ديدم که کلاه سيلندر سرشون بود- فکر کنم وقتی جاروی اون کوچه تموم ميشد سوار جاروهاشون ميشدن پرواز می کردن-
يک کيکم- آماده و خوشمزه- روی ميز آشپزخانه- بی ملاحظه ای مرا فرو گذارده- می ترسم- ازنگاه حريص گشنگان- و از کينه تلخ تر ها- گاهی کسی از صداقت لبخندی ميزند- با دندانی از جنس طلا- و اين کابوس که تو را با طلا هم آغوش خواهم کرد مرا تلخ می کند- يک کيکم، ترسيده و لرزان- آيا کسی زبانم را ميفهمد؟-
دوست نداشتم تو سينی بودم و روم آرد پاشيده بودن- دوست نداشتم گِرد گِرد کتلتم می کردن- دوست نداشتم نوک استخوان پام فويل می پيچيدن- آيا من فيله دارم؟- منو تو پياز نخوابونين- تو زعفرون منو نپوسونين- و اون سيخ نوک تيز و وحشی- من حس می کنم، درد می کشم- سرنوشتم خورده شدن نيست- من ضعيفم و ساده- من حرف نميزنم اما چند تا آواز بلدم- کارهايی ديگه هم بلدم- منو نخورين- بچه ها مو نکشين،نشکنين،سرخ نکنين- تا حالا تو صف مردن بوده ايد- تا حالا کشتار مکانيزه ديده ايد؟- حتماً ديده ايد- و مثل شما ما هم دعا می کنيم- برای همين شما هم می ميريد،سرخ ميشيد، ميپوسيد وخورده ميشيد و ...- اين عدالتی است که شما نمی فهميد- عدالت برای همه-