پيرمرد ترسيده بود-
اولين بار بود که سوار هواپيما ميشد-
هميشه گفته بود که خطر دارد-
به سختی کمربند را بست-
مهماندار باعجله حرف ميزد-
چيزهايی راجع به خطرات استفاده از وسايل
الکتريکی گفت-
و اينکه احتمال اختلال در دستگاهها هست-
خيلی پيچيده بود-
هواپيما تکان عجيبی خورد-
چراغهای زيادی روشن و خاموش ميشدن-
موتورها صدای زيادی داشتند-
پيرمرد سرش را برصندلی گذاشت و خوابيد-
کلاً پرواز خوبی بود-
همه راضی بودند-
فقط پير مرد ديگر بيدار نشد-
پيرمردی حرف گوش کن و سر به زير-
با قلبی که با باتری کار می کرد-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما