سکوت کردی، عشق پنهان شد-
گنج در کنج نهادی-
زيبايی در تاريکی تجلی نيافت و آتش بدون هوا فسرد-
گل پنهان در صندوقِ خانه خواهد خشکيد، نه از بی هوايی
يا شدائد ديگر که از دوری-
از آدم برفی چه ماند بر تموز جز چند دکمه ای و زغالی-
و از ابهت شاه جز مومی پوک در گور-
به چه سکوت کنی؟-
به پيرزنی که گويی روزی زيباروی بوده؟-
زنانِ پير روی نمی گيرند-
...و جنگل...-
در جايش شهری ساخته اند و ميانش آب نمايی است-
می گويند دير زمانی عشاقی در اين مکان گريسته اند و ...-
پستها
نمایش پستها از مارس, ۲۰۰۴
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
و باز دورِهم بوديم-
شمعها را خاموش کردی و خنديدی-
دندانهايت می درخشيد- سفيد-
روبانها دور کاغذهای کادو- قرمز-
چه خوب، کاردها کيکی شدند و خانه بهم ريخت- خستگی-
شب که هنگام خواب بدن خوشحالت را بالاخره بر نرمی
تشک رها کردی و در آن فرو رفتی و دوباره فنرها بيدار شدند
و آنها را شاد و رقصان ديدی، من هم بودم- می بينی که می بينم-
پتويت آبی روشن است؟- می بينم؟-
و هنگامی که پدر، برق خيسی خنده اشک چشمش را پنهان
کرد تو باز ديدی- من هم ديدم- کاش ميشد در ميان جمع بغلش
کنی- و کردی- نبودم؟-
...همه را جمع کردم و آخرين نفر هديه دادم- هيچکس نديد-
پس نبودم؟-
روز خوبی است-
علاقه ام به مخلوق، به خلقت و به خالق است-
مرا به هستی متصل کردی-...
مبارک است-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
صدای پژواکم در طنين راه دور تلفن-
من در انتهای چاهيم و تو در نورِ بالا-
اينجا اين پايين رطوبت می گزد-
هوا هست-
آنقدر که من و کرمها و چند سوسک ديگر نميريم-
ريشه درختی نيز زنده است-
و قطرات آب-
سوسک دست مياندازد و از ريشه بالا ميرود-
کرم سوراخی می کند و ريشه بالا ميرود-
ريشه دست آويزم ميشود و کرم آويز دستم-
همه تا شايد چند متری بالاتر رويم-
تلفن زنگ ميزند-
مرد جواب ميگويد-
نور بر او ميتابد-
چاه فقط يک سوراخ نيست-
مأمنی است در قلب زمين که سوسکها آواز می خوانند و
قطرات کف ميزنند-
ارتباط تمام ميشود-
چاه بر گرد مرد حلقه ميزند-
سوسکها ريشه ميخورند-
ريشه ها کرمها را خفه می کنند و مرد می خواهد همه چيز
را بر هم زند-
اما پژواکی است در چاه ذهنش که انتها ندارد-
از تکرار جمله ای زيبا-
"دوستت دارم"-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
از خواب بيدار شد و مثل هر روز اول از همه سراغ
کامپيوتر رفت-
دکمه "power" را فشار داد-
دستش داغ شد-
چشمش به دکمه "case" افتاد و يادش آمد که ديروز
کنده شده بود و قرار بود درستش کند-
مورمورش شد-
انگار بعد از خواهش باز ترا قلقلک دهند-کمی خشن تر-
بوی سوختن ميامد و او خيلی کار داشت-
عضلاتش تکانهايی می خورد-
شبيه به تبليغی که ديده بود- دستگاه لاغری-
حس می کرد که کودکی است که بی اجازه دستش را
در ديگ غذا فرو برده و مادرش سر رسيده و همه
فاميل اورا می بينند و می خندند-
ياد سوره آل عمران افتاد-
و ياد "دامبو" وقتی که گوشهايش دورش پيچيده بود-
ياد "چس فيلهای" مادرش-
ياد وقتی که بوی نان سوخته با پيراهن اتو شده پدر
مخلوط شد-
ياد وقتی که نخودهای سوخته کف ديگ را می کند و
انگشتش سوخت-
ياد تراشيدن مداد افتاد- ياد مته دريل-
ياد وقتی که زنگ گير کرده بود و آبرويش رفته بود-
ياد مين، کوک ساعت و کليد-
ياد عمويش که در جوانی مرده بود-
و ياد گوسفندی که در قصابی آويزان بود-
زبانش بی حس شد و چشمانش را بست-
کامپيوتر راضی به
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
به سمت ديگر جزيره رفتم-
همه افکار پليدم را مدفون کردم و برگشتم-
حالا می توانم همه آمالم را با خيال راحت بر
بطری بنشانم، بی ترس از اينکه ذره ای پليدی
آرزوهايم را زهرآگين کند-
آنرا به اولين موج مهربان می سپرم-
و تا ساعتها برايش دست تکان ميدهم-
و تا روزها به هر نقطه ای در دوردست بطری
اطلاق می کنم و مغرور ميشوم-
و شبهايی قطرات عرق از کابوس نابوديش-
و در سرگردانی و دوريش اشکی-
و سالها بعد شايد ديگر کابوسی نبينم-
شايد به ندرت به دريا بنگرم-
آيا کسی خواهد آمد؟-
اوه...باز پليدی...از ذره ای حتی اگرفقط بر زبان رانيش-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
کابوسم، نگهبانی چاق است که بيرون ميله ها ايستاده
است و زير تنها درخت محبوبم با انگشتان سياهش
دندانهای زشتش را تميز می کند وکنار پايش، قرمزیِ
جسد سيبی است-
سيب-
لبخندِ صبحم- خورشيدم- ماهم- ستاره ام- سياره ام-
دکمه قرمز آزاديم- عطر طراوت سلولم- لطيف گرمم-
قرمز گِردم- براق صافم-
چه روزها که بر سطحش راه ميرفتم و آتشفشان انتهايش
را نظاره می کردم-
گل سرخی رويش نبود-
تمامش سرخ بود-
مريخم-
الان همه جا سيب نيست-
سياه و سفيد-
ديگر چه ببينم؟-
سوسکهای حيله گر را؟-
چکه نم سيمان کهنه را؟-
چرک مانده بر ملافه سفيد را؟-
يا بوی تند ماده ضدعفونی کننده لباس زيرم را؟-
کف زرد روی کاسه غذايم را؟
يا ...-
بند کفش هم ندارم-
تيغ-يکی تيغ بده-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
يک بطريم-
که هنوز نوازش امواج بر شيشه ام را حس می کنم-
و هنوز کابوس ماهيان غول پيکر را در قطرات عرقم-
هزاران راه به اشتباه و هزاران راه، نادانسته رفتم و سرگردان-
بيرونم سرد و مرطوب است و خسته-
درونم اما مملو از هر آنچه که ميشود به تقدير سپرد و رها کرد-
پس چه باک که چه پيش آيد-
که در اين جزيره کوچک تنها ايمان باقيمانده است-
نه حتی مردی به اميد بازگشت تنها بطريش-
مرد از جزيره رفت-
گرچه بطری توان حمل بدنش را نداشت-