و باز دورِهم بوديم-
شمعها را خاموش کردی و خنديدی-
دندانهايت می درخشيد- سفيد-
روبانها دور کاغذهای کادو- قرمز-
چه خوب، کاردها کيکی شدند و خانه بهم ريخت- خستگی-
شب که هنگام خواب بدن خوشحالت را بالاخره بر نرمی
تشک رها کردی و در آن فرو رفتی و دوباره فنرها بيدار شدند
و آنها را شاد و رقصان ديدی، من هم بودم- می بينی که می بينم-
پتويت آبی روشن است؟- می بينم؟-
و هنگامی که پدر، برق خيسی خنده اشک چشمش را پنهان
کرد تو باز ديدی- من هم ديدم- کاش ميشد در ميان جمع بغلش
کنی- و کردی- نبودم؟-
...همه را جمع کردم و آخرين نفر هديه دادم- هيچکس نديد-
پس نبودم؟-
روز خوبی است-
علاقه ام به مخلوق، به خلقت و به خالق است-
مرا به هستی متصل کردی-...
مبارک است-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما