قصه-(قسمت5)-
ماهيها عشق می آوردند و محبت می بردند-
و خوشحال بودند-
ياد آوری می آوردند و صميميت می بردند-
ماهيها خيانت نياوردند و خباثت نبردند-
ماهيها شادی و کمال ميکاشتند و همه بايد شاد می بودند-
کودکان شادی مخفی نمی کنند-
مثل شيشه ها و مثل آينه ها-
اما هميشه مثلث، سمبل عدم تعادل است و عاقبت سيگار و همه شاديش از
نور و دود و گرما له شدن است زير پا-
آيا ما بر الاکلنگيم که شاديمان ، غم ديگری است؟-
پايان خوشی نيست-
پايانی نيست-
سوسمار همه ماهيهای پيغام آور را خورد-
درازی زرافه به ديدن دلفين کفايت نکرد-
و خود شناسی دلفين نيز-
قوانين بر احساسات غلبه می کنند-
سوسمارها نيز بر دلفينها-
دلفين دهها زرافه يافت که خلا پر کند و نتوانست-
زرافه بر تيغ راه می رفت و تعادل حفظ می کرد و مثلث نگاه داشت-
سوسمار آينده ديد و چنان سريع رفت که وقتی به خط پايان رسيد کسی
نبود برای تشويق-
و دلفين يک ماهی ديد،ضعيف و زخمی از دندان سوسمار و آخرين و کوتاه ترين
داستان دنيا را شنيد-
داستانی از آينده-
شايد زندگی بعدی-
از دو انسان در خانه ای سفيد-
از دختری صحرا نشين و مردی جهان گرد-
نگرانی نيست-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما