سلول 8
از اونجايی که بايد باشم دورم-
يه جاهاييش شبيه فيلم،انگار مسخره کردنت-
تابوی خودکشی-
در هر حال گلهای جلوی ميله های پنجره داره تند تند رشد می کنه و
ماهی بيشترغذا ميخوره وگاهی که راجع به فيلهای صورتی فکر می کنم
دوست دارم سقف سلول رو نارنجی و
ديوارها رو آبی فرض کنم که...-
زمين هم حتماً بايد ليمويی باشه با کفشهای صورتی مثل فيلها-
زندانبان با سبيلهای بلند و چاق که مهربون و اخمو-يه حلقه بزرگ کليد داره-
بيرون حتماً خيلی خبرهاست،شلوغ و هيجان انگيز اما شايد جرات نکنم شايد عادت
کرده ام،شايد-
فعلاً-
لطفاً يه نفر منو صدا کنه-