تو يه جای کوچيک زندگی کردن و پشمهای جلويی رو گرفتن،يکی هم از پشت
پشمهای تو رو،احساس امنيتِ ولی کجا مهم نيست؟-
چه خوبه مُردن توسط گرگ يه جای تازه،جايی که اولين بار چشم يه گوسفند
بهش افتاده-
شايد گرگهای تازه که گوسفند نميخورند-
شايد گرگ افسانه است-مثل لولو برای بچه های شيطان-
گوسفندها با چشم بسته ميميرند و مردن جزء قانونشون و زندگيشون و راهشون ثابته
و در حال زندگی ميکنند و هميشه تو دهنشون علفِ،حتی موقع مردن-
اينجا همه خوبند-
همه راحتند-
تو آب حرکت ميکنند با جريان-
گاهی سرشون به سنگ ميخوره-
گاهی که سرشون به چيزی نميخوره خوشحالند-
خوبند چون فراموشکارند و قانعند چون راحت تره-
موقعی همديگر رو محکمتر ميگيرند که قرار باشه فرو برند-
نوشتن برای کسانی که نميبينی مثل فرياد زدن تو کوهِ-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما