روی مبل قهوه ای يه تشک گذاشته اند-
هر وقت بشينه روش صدای قرچ ميده-
پاهای کلفت و زانو بند-
هميشه يه چيزی که رو پشتش بندازه و گرم شه-
حتی تابستان-
قرآن و دعا-
راديو که يه چيزی ميگه-
کمد قهوه ای-
عکسهای قديمی کسايی که همه مرده اند و بچه ها و نوه ها و ...-
تشک برقی-
دوا-
يه قفسه پر از خِرت و پرت قديمی،چراغ،سينی،...-
فرش کهنه-
با يه آدم مو سفيدکه قديميه-
و تنهاست-
پيرها کمرنگ ميشن-
ختم-
شيرينی-
يه عکس بزرگ-
آدمايی که نديدی و ميبينی-
همين-
آنقدر زود تمام ميشه که تعجب ميکنی و ميگی برای خودم هم-
اتاق خالی ميشه-
خرت و پرتها رو ميريزن دور کسايی که نميبينندشون-
عکسها رو هم-
شايد يه جايی خاک بخورند-
بوی خاک قديمی تبديل ميشه به تميزی که تازه آمده با وايتکس-
و يه بار ديگه انگار اول-
باز-
ادامه داره-
کيه که بفهمه حيفه-

پست‌های معروف از این وبلاگ

کارما