photographer:N.NAZEMI
بم و زير-
ارگ و خشت-
انسان و خاک-
و خداوند ساتراست-
برف را سفيدی پارچه ای بر مردگان-
تا پنهان گرداند-
زير کفن همه خاک-
انسان و جسد و گِل و ...-
و ياد خداست باز-
حتی به بهانه مرگ-
پستها
نمایش پستها از 2003
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
کارگرهای کلاه آبی وکلاه زرد از آسمان می چکند-
آبی 100 امتياز، زرد 125 امتياز-
هويج فروش چنان نعره مستانه ای ميزند که حتی
خرگوشهاهم در ذهن نارنجی را ميزدايند-
پوسترِعلی اکبری روی تيرها مرگش را تبليغ ميکند-
سربازِ مندرس از پشت با باتوم بر سر خويش می کوبد و
سريع بر می گردد تا او را دستگير کند- باز نميتواند-
زنی باسنش را تکان ميدهد و راه ميرود و وقتی بی مهارت
زياده روی می کند، زمين ميخورد و همه رومانتيسم اش به
روماتيسم تبديل می شود-
پسر بچه ای شهيد راه توپ پلاستيکی می شود-
با اين حال همه چيز در شهر طبيعی است-
حتی اگر ببينی سر چهار راه صدام حسين سيخ می فروشد و
آرام دم ماشينت ميگويد: پاسور؟-
حتی اگر ببينی به جای آسفالت، مزرعه هويج در آمده و خرگوشها
سر چهار راه پوستر مرگ علی اکبری را مخفيانه به صدام می دهند-
حتی...-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
من تنها زندگی می کنم-
و شبها دير وقت بر می گردم-
در تاريکی کليد به سختی در را باز کرد-
پيراهن روی مبل پرت شد و پوتين با صدای زياد
روی سطح سنگ-
تازه خودم رو در مبل رها کرده بودم که درِ اتاق
خواب باز شد و خانمی که اشاره به سکوت می کرد
به من نزديک شد-
من جا خوردم و نمی توانستم سوالی بپرسم-
گفت:هيس...تازه خوابيده...-
و من هاج و واج-
آيا اين تهديد بود؟-
اون جلو آمد و صورت منقبض و خشکيده منو بوسيد-
شب بخير گفت و اينکه غذا حاضر است-
من به سختی پرسيدم کيه؟-
لبخند زد و آرام گفت: باز يادت رفت؟-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
حسادت می کنم به رنگ ديوار، وقتی اتفاقی سايش
بدنت به پوستش را حس می کند-
حسادت می کنم به برگ گياه، وقتی در گلدان آرام گرفته
و حرکت تو از کنارش او را هيجان زده می کند و
بی تاب و چرخان-
و حسادت می کنم به پدرت، وقتی در زير نور گرم به او
لبخند ميزنی-
و به مادرت هم، وقتی چند لحظه پيش از خواب به ياد تو
لبخند ميزند-
و به تختت که همه روز به هم آغوشی شبت پريشان و
بهم ريخته است-
و به فرش که چند تار مويت را ميان پرزهايش نگه ميدارد
و به سادگی هم پس نمی دهد-
و به اتاقت و به آينه ات و ...به خودت، به خدايت و به اين
قلم که از تو گفت-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
در هواپيما...-
دختر، لاک ميزند-
مردها با موسيقیِ رستورانهای متوسط روزنامه
می خورند، با ولع-
پيرترها ملتمسانه کمک می خواهند، با نگاه-
محافظ، همه را تروريست ميبيند-
دو کچل تفاهم يافته اند-
بادِ سردِ موتور چشم تنگ می کند-
روی باند پر است از ماشين های اسباب بازی، رنويی
شطرنجی با چراغ قرمز بزرگ-
و ماشينهای باريک و دراز و ...-
بالاخره در بسته شد-
و اين مگسِ بلند پروازی است در هواپيما-
از آسمان همه چيز فرق می کند-
در نقشه ها قناتها را نمی کشند-هزاران چاه و کيلومترها
تونل حفر شده با دست-
در نقشه ها ابرها نيستند وقتی قله ای آنرا حلاجی می کند
و پوک-
در نقشه ها آفتاب را نمی کشند و قصبه ای که در پناه
کوهی است و مشرف به دشت-
در نقشه ها موجها نيز رسم نمی شوند و درياها که در
نور ميدرخشند و قايقها و مردم و حيوانات و ...-
و در بازگشت، عودت به عاداتم و امنم و آشنايم-
و به مسخِ تکرارِ لذاتِ چشيده-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نمی خواستم خودمو بکشم-
فقط می خواستم حسشو بچشم-
يه چهار پايه گذاشتم و طناب رو حلقه کردم
دور گردنم-
هوا سرد بود و من زيپ جليقه مو سفت کردم-
تعادلم بهم خورد و آويزان شدم-
جسدم رو که پيدا کردند باور نمی کردند-
الان 35 سال است که من هر روز واقعه رو
تعريف می کنم-
اما انگار کسی نمی خواد قبول کنه که به يه دليل
ساده مرده ام-
گير کردن زيپ-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
مردِ خشن به حوا دستور داد برايش سيب بياورد-
حوا وقتی آدم خواب بود از درخت رفت بالا-
بيچاره نيوتون طبق معمول بد جايی نشسته بود-
سيب محکم بر سرش خورد-
مردِ خشن يک قطره اشک ريخت و در
دلش گفت "پسرم..." و کمان را فشرد-
تير محکم به وسط سيب خورد-
نيوتون يک نفس عميق کشيد-
مردِ خشن پسرش را بغل کرد-
حوا مقابل نيوتون که آدم خشنی بود شرمنده شد-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
خسته بودم-
بر تخت دراز کشيدم و غلتی در آفتاب پنجره زدم-
به بدنم کش و قوسی دادم و خميازه ای کشيدم-
صدای عجيبی داشت خميازه-
چيزی مثل ياکارقيچ...-
از اين صدا خندم گرفت-
اما وقتی کنار تخت يک آدم کوتاه قد و کچل ديدم
نزديک بود سکته کنم-
اون يک غول بود-
غول گفت: شما منو صدا کرديد در خدمتم-
اين داستان واقعی است و هر وقت خميازه کشيديد منتظر
يک غول باشيد-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
ای بدن عزيز-
از 30 سال همراهيت متشکرم-
اما دوستانه بگم زياد ميخوابی-
يک سوم همه عمرم-
و زياد می خوری-
اينقدر که دائم بايد کار کنم و بپزم که سير شوی-
فکر می کنی برای خودم چقدر وقت خواهم داشت؟-
جز دقايقی؟-
اين عادلانه نيست-
تو را خواهم کشت-
بر مزارت پای خواهم کوبيد-
و بر نگاه گريان و احمقانه اطرافيان به پيکرت لذتها
خواهم برد-
آنگاه بی نياز به معطل کردنهايت ميروم-
دورتر-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
من احمقم-
اينجا زندانی در توالت منزل خودم-
کف به صورتم است و لخت ايستاده ام-
بيرون کسی نيست که کمکم کند-
ناخنهايم از عهده اين پيچها بر نمی آيند-
و تنها ابزارم يک جارو است-
کاش همه عادت نکرده بودند به غيبتهای چند هفته ای من-
در فيلمها پليسها درها رو با لگد باز می کنند اما اين در به
داخل باز ميشود-
نمی توانم خارج شوم-
از همه بدتر فکر گربه ای است که چندی پيش زير گرفتم و
از فکرم خارج نمی شود-
خسته ام-
بر زمين نشستم و همانجا مُردم-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
ترکيدن جمجمه کودکان، زير لاستيک
ماشين مردمان عجول-
ضيافت موشها بر لب جوی و بی اعتناييشان
به شهر بالا-
کيسه های اهدايی سياه غذا به گربه های پشمی-
زيبايی هزاران قبرِ مار، عمود بر مسير
ماشينها و موازی با تخريبشان-
دلخوشی گذشته بيست ساله به آينده
هرگز نيامده-
خوابيدن همسايه بر سرمای سکه و گرمای
سبزِ اسکناسِ لحاف -
اتحاد زنان بر سر تلی از غيبت سبزی-
بلندی شرمندگی درويشی، پنهان در
سفيدی عمامه-
چرک برق طلای دندان ميوه فروش-
افزونی تشنگی مردم با شعارِ مرگ و
کوکا-
بردن غبار بنفشِ شهر، به وزش باد و
ترسِ نديدن شهری از پسش-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
همه آمده بودند-
کمی هيجان زده بودند-
نور شديدی صحنه را روشن می کرد-
حضار بی تاب بودند-
فقط يک سه پايه خالی آنجا بود-
انگار فقط يک نوازنده برنامه داشت-
باد همه نتها رو برده بود-
بلندگو اسم عجيبی اعلام کرد-
مثل اسمهای آلمانی-
بالاخره آمد-
همهمه ای بلند شد-
او خونسرد بود-
سازش را بر سه پايه گذاشت-
موسيقی عجيبی بود-
رگبار-
تشويقی نبود-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
برگ که به دنيا آمد او را گفتند:
وه که چه سبزی و چه زيبايی-
به نويد زندگانی مانی-
رخساره اش که زرد گشت و رنجور، گفتندش:
چه الوانی و تلالوئت به آتش عشق ماند و
آن هزاران فتنه اش-
خشکيده و مرده و زير دست که شد گفتند:
به که چه زيبا فرشی هستی و چه دلنشين صدايی-
و عشاق بر تو قدمها زدند-
در آتش که می سوخت می گفتند:
چه باب طبع است اين حرارت و چه مطبوع
است بوی خوشش، گويی طبيعت در تجلی است
بر ديدگانمان-
ای برگ آنان بسيار نگريستند و گفتند و
هيچگاه نديدندت-
خشک يا سبز، خرد يا زرد، تويی در قلبمان-
ساده و ساکت و هميشگی-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
پليسِ فکر(MP)، منو جريمه کرد-
چون داشتم به يک پيانو صورتی فکر
می کردم که آهنگ ممنوعی پخش می کرد-
يه جای با حال پيدا کردم-
تو يه کوچه بن بست تو محله چينيها-
مثل همه ايستگاههای اکسيژن است با
اين تفاوت که برای بعضی مشتريهای
خاص همراه اکسيژن گاز نشاط آور ((G8
هم مخلوط می کنه-
ديروز يواشکی رفتم سراغ ( VR) پدر-
فکر ميکنين ديروز با چی سرگرم بوده؟!-
اگه مادر بفهمه حتماً اون (DILDO) رو
که تبليغش کلی سروصدا کرده ميخره-
پدر و مادر هنوز سر اينکه چه منظره ای
رو (VIRTUAL LANDSCAPE) پنجره
باشه توافق ندارن-
مادر ميخواد مزرعه جدش باشه و پدر
ترجيح ميده اعماق يه اقيانوس قديمی باشه-
وقتی اونا نيستن من فوری اونو به ساحل
نرماندی در جنگ جهانی کهن تبديل می کنم-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
پيرمرد ترسيده بود-
اولين بار بود که سوار هواپيما ميشد-
هميشه گفته بود که خطر دارد-
به سختی کمربند را بست-
مهماندار باعجله حرف ميزد-
چيزهايی راجع به خطرات استفاده از وسايل
الکتريکی گفت-
و اينکه احتمال اختلال در دستگاهها هست-
خيلی پيچيده بود-
هواپيما تکان عجيبی خورد-
چراغهای زيادی روشن و خاموش ميشدن-
موتورها صدای زيادی داشتند-
پيرمرد سرش را برصندلی گذاشت و خوابيد-
کلاً پرواز خوبی بود-
همه راضی بودند-
فقط پير مرد ديگر بيدار نشد-
پيرمردی حرف گوش کن و سر به زير-
با قلبی که با باتری کار می کرد-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
زمان ايستاده-
آويزان از سقف گلوله آتشين با صدای
زيادی ميسوزد و نور ميدهد-
اين نور وحشتناک سوزان-
خورشيدی چسبيده به صورتم-
بيرونِ شيشه درختی زاهد شده-
جامه زيبا فرو نهاده و استخوان به
سرما وانهاده-
سه پرنده مغموم، بر شاخه ای کز
کرده اند و باور ندارند به مرگ-
زير پايشان قلقلک نبض زندگی است،
از اعماق تا پوست-
آخرين دلداری فقط خش خش خفه ای است-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
اين غول يک چشم کوتوله و شاخدار-
گلدان عين شهاب فرو رفته در زمين-
درختان دارن لاغر ميشن-
کی به فکرشونه-
من ديدم اعتصاب درختان رو وقتی
تظاهرات ميکردن و با ماشين آب پاش
سرکوب ميشدن-با سم-
نکنه امسال هوا خيلی سرد بشه-
نکنه خدايی نيست همش چرخه است-
نکنه مرغی که خوردم مرد-
موش زياد شده حتی توی خانه ها زير
دست من وتو-
و طبيعت وحشی يک جعبه انگور-
همه پشه های توش و عنکبوتهاش-
همه سياره هاش در کهکشانش-
و همه آويزانی شيرين ترکاندنيش-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
دوست نداشتم تو سينی بودم و روم آرد پاشيده بودن-
دوست نداشتم گِرد گِرد کتلتم می کردن-
دوست نداشتم نوک استخوان پام فويل می پيچيدن-
آيا من فيله دارم؟-
منو تو پياز نخوابونين-
تو زعفرون منو نپوسونين-
و اون سيخ نوک تيز و وحشی-
من حس می کنم، درد می کشم-
سرنوشتم خورده شدن نيست-
من ضعيفم و ساده-
من حرف نميزنم اما چند تا آواز بلدم-
کارهايی ديگه هم بلدم-
منو نخورين-
بچه ها مو نکشين،نشکنين،سرخ نکنين-
تا حالا تو صف مردن بوده ايد-
تا حالا کشتار مکانيزه ديده ايد؟-
حتماً ديده ايد-
و مثل شما ما هم دعا می کنيم-
برای همين شما هم می ميريد،سرخ ميشيد،
ميپوسيد وخورده ميشيد و ...-
اين عدالتی است که شما نمی فهميد-
عدالت برای همه-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
همه گوسفندها لباس رسمی پوشيده بودند-
منظم و هماهنگ با سازهای خوش صدا-
وقتی من رسيدم مدتی بود که شروع شده بود-
رهبر ارکستر افغانی بود-
اون چوب هميشگی هم دستش بود-
يه نورِ لطيف مثل نور ماه روی نوازنده ها بود-
140 نوازنده زنگ-
40 نوازنده زنگوله-
200 نفر هم کُر-
موکت سبز بود و روی سقف يه جور نور عجيب
مثل ستاره ها-
موسيقی بی نظير بود-
انگار آرامش سکوت رو داشت-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
دنيای کوچک-
خورشيدی در وسط اتاق آويزان از سقف-
ابرهايی کيلومترها بالاتر از کتری-
پرندگانی خون آشام با وزوزی منظوم-
چهار موجود مغموم ايستاده کنار ديوار-4 روز کامل-
روباهی کمی دورتر سگی را آزرد-
و زنانی آواز خوان پنهان درجعبه پر سوراخ سياهم-
و در درونم قبور مرغکان و استخوان مردگان-
من نعش کش و مردارخوار و خونريز اين دنيا-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
خيلی سرسختی می کرد-
من هم عجله داشتم-
اصلا همکاری نمی کرد-
مجبور شدم شکنجه اش کنم-
سرشو کردم تو آب جوش و تکان دادم-
بالاخره همه چی رو گفت-
آنقدر کارهای کثيفش رو گفت که همه جا
سياه شد-
آخرش کلی شيرينی لازم بود تا يه کم فضا
قابل تحمل بشه-
ديگه به اون احتياجی نداشتم-
مثل يه کيسه تفاله چايی پرتش کردم تو سطل-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
تو اين فروشگاه دستگاههای زيادی
است برای بازديد و خريد-
شبيه به هم-
يه مکعب بزرگ که وسطش نيم تنه
يک زنه و تو ميتونی کارهای
مختلفی بکنی-
ميتونی از يه سينه اش شير گرم
بخوری و از اون يکی اسپرسو!-
ميتونی با يه سکه کلی محبت و
لطافت ببينی ازش و ميتونی با يه
شوخی کلی غر بشنوی-
بعضيهاشون برای خودشون تبليغ
می کنند و بعضيها ،خودشون رو
ميگيرن-
بعضيها هم لبخند عجيبی ميزنن-
شايد فکر می کنند اغواگرانه است
گرچه بيشتر احمقانه است-
از همه جالبتر اون دکمه است که وقتی
حوصله نداشتی خاموشش ميکنی-
بعضيهاشونو نميشد ديد آنقدر رو
صورتشون روغن و گچ و سيمان و ...-
من يه مدل کوچک و ساده خريدم-
اون بی صداست و فقط همون سرويس
اسپرسو و شير رو داره!-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
پدربزرگم شکارچی بود،درشت هيکل و اهل علم-
کتابهای قطور و سنگين ،جلدهای چرمی-
درشکار از مرغابيهای پلاستيکی
استفاده می کرد-
اونا رو تو يه برکه ميذاشت و کمين
می کرد-
مرغابيها ميامدند و به هوای غذا مينشستند-
اون هم چون چشماش ضعيف بود وقتی
نشونه می گرفت همون مرغابی مصنوعيها
رو با تير ميزد-
و مادربزرگم ،قد بلند و پر حرف و عجول-
قوی وبا نگاهی نافذ-
اولين قطره های باران که روی کاهگل و
حصير باريد بوی خاک همه جا رو گرفت و
پدربزرگم طبق معمول مادربزرگ رو صدا
کرد...
پدربزرگ:"خانوم..."
مادربزرگ:"...کوفت!..."
پدربزرگ:"...دِع..."
دايی بزرگ(که می خواست ميانجی باشد):
"مامان ،تو که نذاشتی آقاجون حرف بزنه
اصلاً مگه ميدونستی چی ميخواد بگه؟"
مادربزرگ:"بله ميدونستم،ميخواست بگه
داره بارون مياد رختها رو از روی بند
جمع کن! من هم که ميبينی خودم دارم
همين کار رو ميکنم..."
دايی ميره پيش پدربزرگ و قيافه دمغ
اون دلشو ميسوزونه و ميپرسه:
"حالا آقاجون چی ميخواستين بپرسين؟"
پدر بزرگ:"ميبينی پس
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
گاهی شک می کنم به مناظر-
مثل گرافيک کامپيوتری-
می خوام برم نزديک دست بزنم ببينم
واقعی است يا نه-
گاهی راننده های ماشين های روبرو
خوب معلوم نيستن يه جور تاريک،
شک می کنم آيا کسی هست؟-
گاهی از نگاه آدمها می ترسم انگار
همه عليه من دارن نقش بازی می کنن-
آيا واقعی هستن؟-
گاهی خيلی ميترسم-
خيلی-
فکر می کنم اگه يهو وسط چهار راه
همه آدمها برگردند منو نگاه کنند با
يه لبخند ترسناک ،سکته می کنم-
تو بازی هم يه نفر رو با تير ميزنی
و کيف پولش رو بر می داری و حتی
عکس زن و بچه اش رو هم ميبينی-
تو بازی هم همه می خوان واقعی
جلوه کنن-
تو بازی هم هيچکی قانع نميشه دروغی
است-
می ترسم-
نکنه وقتی ميگم اين بازيه يهو يه صدای
بلندی بياد بگه"آفرين بازی رو بردی ،
حالا تمام شد"-
نکنه ديوانه ام-
نکنه خيلی مريضم-
نکنه تنهام-
نکنه شما ميخواين باور کنم که اينجوری
نيست-
نکنه ...-
من با کی دارم حرف ميزنم؟!-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نشسته جلوی آينه-
يه چيز سفيد پوشيده-
پاهاش بالاست-
جلوش پر پنبه است-
نور گرم سايه های لطيفی ايجاد کرده-
با آرامش خودشو نگاه می کنه-
ديدن خودش آرومش می کنه-
بی اغراق عاشق خودشه-
با لطافت پنبه ها رو به پوست می ماله-
انگار داره اون آدم تو آيينه رو تر و خشک می کنه-
سياهيها رو پاک می کنه-
آرايشی که ديگه احتياجی بهش نيست-
حالا ميشه ديدش-
واقعی و دردسترس و ضربه پذير
و تنها و صلح طلب و...-
آخرين ثانيه های بيداری است و
انرژی زيادی وجود ندارد پس
ميشه از کنار همه چی رد شد
بدون اينکه تاثيری روشون گذاشت-
نه جاذبه نه دافعه-
لطيف و هماهنگ-
کاش طولانی تر بود-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
ماسک زده بود که نشناسنش-
چهار شونه بود و نگاهی بی حس داشت-
ويوالدی گذاشت و منو به يه صندلی عجيب
و ترسناک بست-
يه ميز پر از وسايل وحشتناک داشت-
چراغ پر نوری تو چشمم انداخت و از
عقايد سياسيم پرسيد اما نمی ذاشت جواب بدم-
با يه اره کوچيک شکنجه ام داد-
بيشتر از نيم ساعت نتونستم تحمل کنم-
هر چی پول داشتم دادم تا ولم کنه-
اون پولها رو گرفت، برام خط و نشون کشيد و
برای شناساييم عکس همه دندونامو گرفت-
وقتی در باز شد هوای بيرون شعف انگيز بود-
يه غريبه اشتباه کرد و من اسمشو فهميدم-
دندون ساز بهش می گفتن-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
يک مهمون دارم ميرم تو آشپزخونه که کمی غذا بپزم-
چاقو و ملاقه و آبکش بهم لبخند معنی داری ميزنن،
منهم بروی خودم نمياورم-
قاشقها و چنگالها ميدوند و شيطانی ميکنند-
کاسه کفی يه لحظه هم تو دستم بند نميشه-
يخچال يه نفس عميق ميکشه و ادامه ميده-
ديگ زود پز تحريک و داغ ميشه و ارضاء ،
صداش همه خونه رو پر ميکنه-
سماور يه غر کوچيک ميزنه-
شب همه ادويه ها دور فلقل قرمز جمع ميشن چون از ظرفش
آتيش کوچيکی مياد بيرون-
پودر "چيلی" از سرخپوستها ميگه و پودر "کاری" از مرتاضها و
مارها-
زردچوبه به زعفران چشم غره ميره ، شايد چون بدن خوش
رنگش رو لخت انداخته بيرون-
از تو يخچال صدای تيک تيک مياد بيرون ، فکر کنم صدای دندونای
جوجه های تو تخم مرغ است-
از دهن مايع ظرفشويی که باز بد مستی کرده حباب مياد بيرون-
چقدر شلوغه-
اين چهار پايه وسط آشپزخونه باز يه گاو کم داره که بشينی جلوش
و شيرشو بدوشی-
راستی آخرش غذا پختم؟-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
آدم صورتشو سياه کرده بود-
سيم خاردارها رو بريد-
از دور درخت رو با دوربين ميديد-
آيا مين هم بود؟-
آژير وقتی سيب کنده شد صدا نکرد-
انگار حوا کارشو درست انجام داده بود-
هيچ صدايی نبود-
کسی به سيب گاز نزد-
کارد اونو نصف کرد-
فقط فرياد کرمی بود-
و خدا بيدار شد-
کرم مرد-
سيب نصف شد-
آدم سياه بود-
حوا گشنه-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
من تميزم-
مايع ظرفشويی ظرفها رو سبز کرده-
شامپو، بدنم رو آبی کرده-
يک ليمو در جا صابونی است-
شورتهايم رو اتو می کنم اونا ميشن مثل يه
مقوای بزرگ و موقع تا کردن ميشکنن-
جورابهای مصدوم و ضعيف رو خلاص کردم،
عزای عمومی-
اين دريای خروشان و کف آلود در سينک هنوز
حس خدايی منو آروم نکرده منتظر لحظه برداشتن
دريچه آبم،بيچاره ها همه غرق شده اند بجز کفگير
چوبی-
تختم پير و خسته است دائم غر ميزنه-
ميوه فروش دوره گرد هر روز منو تهديد ميکنه،
با بلندگو هم توهين ميکنه وهم تطميع-از پول ميگه
از خوردنيهای گران و از اينکه من محاصره شده ام،
وقتی هم دور ميشه برای اينکه لج منو در بياره چرند ميگه-
همسر من بالشمه، گاهی سر بسرم ميذاره و گاهی رو
پاش گريه می کنم، گاهی هم اون گريه ميکنه چون وقتی
بيدار ميشم ميبينم صورتم با اشکهاش خيسه-
کرم شب تاب وقتی مهتاب شد دق کرد-
حالا ديگه منو شناختين-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
من مريضم-
مرغ مرده در روغن داغ خيلی وحشتناکه-
و چرک گوشت در ماهيتابه-
تقلای ماهی وقتی از دهن آويزونه-
قوطيهايی پر از ابهت گاوها-
و آواز حماسی مرغها درصف شهادت-
آيا گاوها اجازه دارند تنها باشند؟-
آيا تا به حال فاضلاب پر خون ديده ايد؟-
آيا گوسفندان خاموش ميشوند يا ميميرند؟-
اگه به کسی غذا بدی اجازه کشتنشوهم داری؟-
اگه روزی ميمونهای عاقلتراز ما از يک سياره دور بيان و از مزه ما خوششون بياد
همينقدر خونسرد ميمونيم؟-
آيا ميدونستين که دل و قلوه همون قلب و کليه است؟-
آيا ميدونستين بال مرغ دست مرغه و پاچه گوسفند پاهاشه؟-
آره، همه ميدونن-
بسه، مرغ مرده در روغن داغ آماده بلعيدنه-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
من سالمم-
کره گياهی می خورم-
نوشابه ای که بجای قند ساخارين داره-
زرده تخم مرغم نارنجيه-
نمکم يد داره-
آبی از بهترين چشمه های دنيا-
و شيری شيرين و خوشمزه-
آيا مزه شير همينه؟-
آيا نون بربری سنتی است؟-
روغن مخصوص سرخ کردن-
صابونهای آنتی باکتريال-
مسواک برقی و شانه ليزری-
کفشهای فنر دار و پفکهای پنيری-
می دونين که مصرف بيشتراين فراورده ها مطابق نظر
پزشکان عمر رو زياد می کنه-
آيا نبايد پدر بزرگ من در 10 سالگی فوت می شد؟!-
کسی که هميشه روغن حيوانی خورد و هميشه قند می جويد و
آب چشمه رو فقط از خود چشمه خورده بود و ... کسی که 92
سال عمر کرد -
تا آخرين لحظه مطالعه کرد ولی نمی دونست "تترا پک" چيه و
نمی دونست شير چرا 6 ماه سالم ميمونه و نفهميد چرا غذا بايد در 5
دقيقه طبخ بشه ولی حتماً ميدونست که نوشتن چيه ، قلمی داشت از پر
و ظرفی دوات و جوهر خشک کن-
اگه الان زنده بود به نوشته های روی مونيتور چی اطلاق می کرد؟-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
تکه های يخ بهم می خورند و صدايی می دهند-
ليوانِ عرق کرده بی تابی می کند-
تلخِ زشتِ سيال، می سوزاند-
به زيبايی ماند، پس پرده-
چونان خندهِ صميمی و خام دخترکی-
تو همانی، کمی عريان تر و زنده تر-
می نوشی و کتمان نمی کنی و می نويسی که بماند-
پيچيده نيست-
فقط لحظه ای است-
قطره ای، نه حتی صدايی در ميان خروش اطراف-
زندگی، جلادِ کوری پشت مسلسل است-
گوژ پشتی اخمو زير گيسِ سفيدِ عدالتِ قاضی-
پيچ در پيچِ طنابِ قوانين، دور گردن نيازمندان-
زندگی، لزجِ پوسيدهِ پاره کتابی است مغموم و غريبه و وحشی-
مذهب، نسخه ای است يکسان، پيچيده برای همه، عطار و فضانورد و غاز-
زندگی زيباست-
جايی که همه چيز امن است-
لبخند دروغين و شکم سير و بدن گرم-
تخت نرم و تکرار خلسه تکرارها-
اگر مرگ نبود، بينهايتِ پوچ، سخت ترين جزا بود-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
٭ ساعت 10 شبه و من تازه رسيدم خونه-
مامان و بابا رسمی با هم حرف ميزنند-
ساندويچی که همراه دارم می خورم و به حرفای بقيه گوش
ميدم-
مامان نمی گذاره بهش محبت بشه و انگار دور وايساده-
بابا زياد محبت می کنه و محيط رو گرم می کنه-
من زياد فکر می کنم و بقيه فکر می کنن خسته ام-
آدمها وقتی تو موقعيتِ بدی قرار می گيرند ، قيافه رقت باری پيدا می کنند-
ناراحتی منتقل ميشه و آدم هی غصه می خوره-
هی می خوای همه چی رو درست کنی-
حواست به همه چی بايد باشه-
بعضی بحثها رو عوض می کنی-
و از قبل می ترسی-
رسمی بودن مسخره است-
اينکه نذاری بهت محبت کنن هم-
اينکه فکر کنی فقط وظيفه توست که محبت کنی-
اينکه به کلمات بيشتر از حسهای خوب پشتش توجه کنی-
اينکه ....-
اينکه زود از تجربياتت قانون بسازی و بخوای هميشه رعايت کنيش-
لبخند آدما مسحور کننده است-
و اگه بودن کنار اونا رو حس نکنی تنها هستی-
..........-
الان ياد کلی چيزهای خوب افتادم و انقدر سريع آمدن و زيادن که نتونستم
بنويسم-
توشون غذا پختن بود و ياد حلقه های پياز هم افتادم-
ياد موسيقی خوب-
ياد وقتی سعی می کنی چيزی بگی که همه خوشحال بشن و گر
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
دوستهای دو ساعته،زندگيهای دو ساعته-
همونی که کلی سعی کردم و سعی کرده اند که توش باشم-
که زود با غريبه هاش دوست بشم و غمهاشون غمم باشه و شاديهاشون-
يه کم هستی باهاشون و يه عمر يادت نميره-
فيلم که تموم ميشه حس می کنم پرت شده ام بيرون از دنيام-
گاهی هم يادت ميره برای تو اتفاق افتاده يا يه آدم توی فيلم-
فيلمها ما رو ول می کنند-
با حوصله ميان و اطمينانی نيست کی و چه جوری ميرن؟-
با اندوه يا ياس يا يه حس پيچيده تنهايی؟-
کسی خيانت می کند و وقتی گوش کردی و انس گرفتی و ريشه کردی
پرده می اندازد و ...-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
يکصد خروار خاک، نشسته بر قاب عکسی-
خاک کينه و فراموشی-
نگاهم تميزش می کند وخدعه شيطان کثيفش-
می دانم ومهم نيست-
5 قاب ديگرخالی است-
تميز و بی عنوان و بی جدال-
گوشه ای ساکت و نه شيطانی به شيطنت و نه چون منی در عذاب-
قاب عکسم مستور است-
رنجوراست-
مغموم است-
معصوم و گناهکار و کشته و نابود است-
مجهوليست اين تجربه-
ميگشاييش-
پوچ يا زرين-
قماريست-
به عشق نماند-
به تجارت بيشتر-
و چرک است کاغذی که به عرق تبادلش توان-
آخرين قطره است-
جوهر يا اشک-
ساعت خاموشيست و آفتاب تاريکيم خواهد برد همچون که تنهاييم-
عودت به تابوتی نرم و مرگی پذيرفتنی که خواب ناميش-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
راه رفتن رو چيزهای خرد شده –
از دور يک شکل و يک رنگ و از نزديک منحصر به فرد-
زرد پايين و آبی بالا-
خورشيد بغلت می کنه و اگه بخوای تو هم-
يه تخت بزرگ و موسيقی خيس-
توتخت فرو ميری و ما هيها جلوت رژه ميرن-
همه چيز تغيير ميکنه، روشنا تيره ميشن و تيره ها روشن-
خيسها خشک و خشکها خيس-
دورترها نزديک و ...-
خاميها پخته و...-
تيزيها گرد و ...-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
عيد-
دستهای چاق و چروک و لاغر لرزون-
اسکناسهای هميشگی بين صفحات قرآن بار محبت رو بدوش ميکشن-
کاری که معمولا نمی کنند-
و اون سفره-
بزرگترها بنظر بزرگتر ميان-
شلوغی مياد و دورتو ميگيره-
خوب يا بد وقتی تو فکری يهو يکی پيدا ميشه که مجبورت کنه روغن رو
سبزی پلو بريزی يا نعنا رو ماست يا غذا ببری برای بزرگا يا .....-
باز بخارا رو شيشه ميشينه و ميخوای نقاشيش کنی اما کلی چشم هست که
اين صحنه رو به سيرک بدل کنه-
همش ميگذره-
سيب و گرامافون و مادر بزرگ-
سبزی پلو و .........-
ديگهای شسته پايان رو اعلام ميکنن-
و يهو ميبينی دستت ميلرزه و روی يک صفحه قرآن ميلغزه-
جلوت شعف جوانی ايستاده با لبخند-
و تو دست لاغر که بهت بزرگتر اطلاق ميشه-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
اولين خوشامد گويی رو وقتی آمدم به اين دنيا، يه جراح با لباس چروک بهم گفت-
انگار از خواب پرانده بودنش چون هم نامفهوم حرف می زد هم لباسشو دمرو پوشيده
بود-
از هولش همه جا رو بهم ريخته بود-
مغرور بود و محق و آنقدر منو زد تا گريه کنم-
خيلی منو تکون داد تا همه جای اتاق رو ببينم اونم وارونه-
با يه چاقوی سرد ،گرمترين جای دنيا رو بريد و اولين متجاوزی بود که برای جنايت
پول گرفت-
لباسشو پوشيد و هس هس کنان دور شد-
من موندم با يه عالمه سوال و خنده های ابلهانه و گل و جوکهای رکيک عربی که يواشکی تو گوشم می گفتن که کسی نشنوه-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
يه جايی که هر چی بخوای همون می شه-
کُنْ فَيَکُنْ-
ولی نتيجه اش رو هم به همين سرعت ميبينی-
همان لحظه که به ذهنت آمد مجسم می شود و نتيجه اش نيز-
نظرت چيه؟-
فکر می کنی می تونی اونجا باشی؟-
انگار يه کم بايد رو افکارت کنترل داشته باشی-
و ترسها نيز-
تاريکترين زوايا که هميشه پوشيده نگه داشته بودی-
نقاط ضعف-
کافيه بهشون فکر کنی تا روبرويت بايستند-
من اينجام-
بديهام عظيم و من حيران-
ايستاده و ناظر، خرد و مبهوت-
خام و آسيب پذير-
اميدی ترحم آميز-
شيشه رو پاک می کنی و راهی ميبينی بی پايان-
و قدم اول-
در اتوبان همه ميرانند-
راه باريک می شود و پر خطر-
عده ای باز می گردند-
عده ای به آهستگی-
سقوطی به دره-
مردی با ماشين به رودی پر گل سقوط می کند-
هرچه داد ميزنم به فکر ماشين است تا خودش-
وقتی بيرون ميايد دو کودک در ماشين جا مانده اند-
و او بی تفاوت-
کودک را بيرون مياورم-
عجيب لاغر است-
اما زنده-
چه حس خوبی-
ساعتها آرام بودم و حتی در خواب شکر می گفتم-
فال نيکی است-
خواهم رفت-
و عاشق خواهم ماند،با ترسهايم و خودم وخدا ....-
عشق-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
اينجا رو نمی خوام-
زن و مشروب و حشيش نمی خوام-
موزيک و ماشين و رخوت رو هم-
کوکا و کافئين و دود هم-
آفتاب می خوام و سکوت-
موسيقی قورباغه ها رو و رخوت شستن بدن در سرمای آب-
شير و برنج-
بوی پشگل و حماقت گوسفندها رو می خوام-
داس و تبر و بيل-
چوب و چمن و سير-
قارچ و زنبيل و الک-
سگ و سيب و ارزن-
متقال و زغال و عنکبوت-
اسب و چرم و مرغ-
دوست می خوام-
دوستانی خوب و ساده-
دوست نادان می خوام-
تاول و ستاره و خاک-
گليم و نی و چاه-
يادم مياد بچه که بوديم وقتی نمی خواستيم بخوابيم پدر بزرگم می گفت:
اگه نخوابی يه سر دو گوش مياد ها!-
ما هم می ترسيديم و می خوابيديم!!-
و کلی خربزه که تو زير زمين بود-
حوض و ماهيهاش-
کفترها و فضله-
راه پله پشت بوم که انگاربه بلنديه کوه-
بوم غلطون رو کاهگل-
گوله های زغال و کرسی-
سينی غذا و سفره بزرگ-
بعد از ظهر تمام نشدنی و خواب اجباری-
کشمش و آجيل و کتابهای گنده و بوی خاک صندوق خونه-
پشتی و قرآن و تسبيح-
انگار همه چی آروم و امن بوده-
حالا ماشين و روغن و رقابت-
مسابقه و استرس و عجله-
جزييات له ميشن-
گل
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
شتر رفت-
جنگل هنوز ساکته و قشنگ-
حيوانات تجربه می کنند و گاهی عذاب می کشند و رشد می کنند-
گاهی که اميد نيست و همه جا تاريکه و آب سياه از برگها می چکه،
يه نور کوچيک از يه کرم شبتاب ،عربده موجود نا چيزی است به همه
عظمتِ وهم و تاريکی-
دلفين مدتی کنار ساحل ميامد و از شتر داستانهای صحرا می شنيد-
صحرا،جايی که برای چند قطره روزها تشنگی بود-
سوسمار کراوات نويی خريده و از ديدن سری فيلمهای "پدر خوانده"
مالامال از غرور و مردانگی می شه-
زرافه فقط ساکته کمی هم گيج-
اسب آبی بعد از جراحتِ لبش زياد فرقی نکرده-
دلفين مثل هميشه به فکر يه خونه سفيده-
سوسمار به فکر امپراطوری-
زرافه ساکته-
زرافه آرومه-
زرافه بلنده-
دلفين نگرانه-
سوسمار نگرانه-
اسب آبی نگرانه-
دون کورليونه سوسماره-
زرافه ، زرافه است-
فقط زرافه است-
کاش می شد عربده زد-
کاش می شد-
***
سوسمار کلی زمين خريد-
همه قورباغه های اونتو رو کشت-
البته قبلش تا10 شمرد-مهلت-
و همه درختهای اقاقيا رو هم-
همه بوته های تمشک وحشی-
اما هميشه روح زندگی در آنجا
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
... شايد هم بدليل اينه که در وبلاگ عادت مرسوم، استفاده از يک
زبان راوی و روزانه است-
يعنی من هم امتحان کنم؟-
خب-
***
الان بابا داره برای شام برنج درست می کنه-
کته هميشه هست حتی اگه غذا ساده مثلاً نون و پنير و هندوانه باشه-
تازه ظرفها رو شسته ام-
لباسها داره شسته می شه-
زمينها همچنان کثيفه-
نمی دونم چه جوريه که وقتی همه چی تميزه من هم لباسهای بهتر می پوشم-
شايد برای همينه "دون کورليونه" هميشه کت و جليقه و ... می پوشه-
...
***
اين زبان ساده تر و صميمی تره،شکی نيست-
نظرتون چيه؟ همينجوری ادامه بدم؟-
من با کی دارم حرف می زنم؟!-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
يه شک جديد-
آيا وبلاگها منظورم رو منتقل می کنه؟-
امروزداشتم برای
"nights on highway"
تعريف می کردم چند تا شو،
فهميدم اونی که می خوام نفهميده-
اشکال چيه؟-
شايد چون زياد می چلونم بايد کلی تو لپ خيس بخوره تا مزه بده-
کاش می فهميدم آدمای مختلف چی استنباط می کنن-
گاهی يک
comment
هست اما کافی نيست-
نمی دونم چيکار کنم-
شايد بايد توضيح بدم-
داستانها رو،وقايع رو،... شايد بايد کمی خودمو معرفی کنم-
شايد بايد بگم اسب آبی و سوسمار و زرافه و شتر و دلفين کی هستند-
نمی دونم-
دوست ندارم تو کوه عربده بزنم و پژواکی نشنوم-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
باز شک کردم-
باز از آدما پرسيدم واقعی هستن؟-
هنوز فکر می کنم تنها هستم-
بقيه همه تصويرن-
خيلی هم سعی می کنن که واقعی باشن-
اما باز منظره می بينم و عکس-
شايد به خاطر اينه که زياد حرف نزدم چند وقته-
شايد چون زياد فيلم نيگا می کنم نمی فهمم چی واقعی است-
گاهی از سرمای زياد می شه لذت برد-
از تنهايی-
از گشنگی-
درد-
وقتی می بينم که باز داره تکرار می شه اول خندم می گيره بعد
بنظرم مسخره مياد-
انگار همه اينها با جزيياتش هميشه بوده-
انگار گاهی يادم مياد و از تکرارش احساس حماقت می کنم-
واقعاً فکر می کنم نکنه دارم فکر می کنم و همش يه لحظه است-
همه عمر-
نکنه يه بازی شبيه سازی که خودم خواستم بازی کنم-
خودم خواستم يادم بره که طبيعی جلوه کنه-
نکنه همه اين شخصيتهای عظيم و مقدس و تاريخی مثل ميکی ماوس
هستند-
نکنه فقط جاهايی وجود دارن که من در اونجا باشم-
مثل بازيهای کامپيوتر که همه چی هست، سر جاش،اما بشرطی که تو
هم اونجا باشی-
اگر من بچرخم آيا پشتم هنوز چيزی وجود داره؟-
اگه گوشه منه که صوت رو مجسم می کنه و چشمم که تصوير رو و
پوستم و .....پس بدون اون
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
خب يه کم راجع به شتر-
شتری با اشتهای زياد و خجالتی و کم تجربه-
پر کار و معمولی-
تو صحرا بود و می رفت-
نه آروم نه تند-
از پشتش خاک بلند می شد وروی مژه هاش می نشست-
خنديد و گفت: سلام-
اما تو دلش می گفت با دقت اين شتررو نيگا کن-
خوشگل نبود اما يه جوری بود-
يه کم از درياچه وسط جنگل آب خورد-
و با دقت از گِلهای سياه کنار آب به مژه هاش ماليد-
آدم خيلی زود به يه شتر عادت می کنه-
انگار هست و نيست-
وقتی هست نمی بينيش و وقتی نيست می فهمی-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
خب در واقع الان ديگه فقط برای خودم می نويسم-
آدمای زيادی اين دور و ور نميان-
بهر حال غروب و جنگل آروم و ساکته-
خرگوش رو پای شير خوابيده-
فيل زير يه قارچ کوچيک-
پروانه تو گوش فيل-
اسب آبی زير برگ سبز وسط آب-
دلفين کنار گياه نقره ای-
و فقط يه حيوون که داره خواب دلفين رو ميبينه-
يه شتر-
معمولی و عجيب و ساده-
آب تيره است-
کمی سرد-
و گرمای تازه حبابهای محبت-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
چارپايه من يه گاو کم داره که جلوش بشينم شيرشو بدوشم-
راستی هر چی فکر کردم يادم نيامد اون لاک پشت که آويزون
بود از چوب چرا افتاد(داستانشو که يادتونه؟ پرنده ها و لاک پشت...)،يادمه يه چيزی گفت و افتاد، شما يادتونه چی گفت؟-
چند تا قصه بلدين که برای بچه ای بگين؟-
شايدم فکر می کنين وقتی کتاب الکترونيک هست و روبات سخن گو و بازيهای
مختلف و واقعيت مجازی کسی ديگه قصه گوش نده-
شايد ديگه به پدر مادری هم احتياج نيست-
شايد ديگه دست گرم يه پدر يا آغوش گرم مادر معنی نداره-
ما چه نسلی ميشيم،مثل صفی که آخرش تنها وايساده ايم-
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
يک سکه ميندازی-
در ماشين باز می شه-
شروع-
خيابانها می آيند و آدمها-
جندگان و پليسها-
همه بغايت واقعی-
لمس شدنی و دست نيافتنی-
پاکتی مهر و موم شده-
و نقش تايپ شده،تميز-
اسم و شغل و نقش-
کمی بازی می کنی-
لج می کنی و نقش نمی پذيری-
عين نقش-
عصيان می کنی و غذا نمی خوری-
عين نقش-
سبقت نمی گيری ، به همه لبخند می زنی-
عين نقش-
سر می تراشی و مو بلند می کنی-
عين نقش-
فحش و انکار و نقش-
آوارگی و عشق و نقش-
نقش نمی خوام، بازی هم-
می خوام نقاش باشم-
همشو می خوام-
اينم نقشه؟-